امروز تصمیم گرفتیم این بخش رو اختصاص بدیم به کودکان. در این مطلب چند شعر کوتاه و شاد و زیبا برای یاد دادن به فرزندانتان برای شما قرار دادیم. با ما همراه باشید و ذهن کودکتان را پرورش دهید.
تو قفسهای باغ وحش
حیوونهای رنگارنگ
پرنده های کوچولو
میمون و شیر وپلنگ
میمونه شکلک می سازه
مَردُموخوشحال میکنه
با یه دونه توپ سفید
تنهایی فوتبال می کنه
نگاه کنید خرسَرو
ایستاده روی دو پا
خرگوشه رو نگاه کنید
هی می پره رو هوا
طاووس رو نگاه کنید
چه خوشگل و قشنگه
چترشوهی باز می کنه
ناز وخوش آب ورنگه
دریاچه آبی رنگه
توش ماهی و نهنگه
ماهی رو موج می شینه
نهنگ اونو می بینه
می گه نهنگ پرزور
یه وقت نری راه دور
شب که بشه، جای شام
می خورمت هام و هام
ماهیه از روموجا
می پره توی دریا
شناکنون می ره
به یک جای دور
جا می مونه
نهنگ چاق و مغرور
شعر های بچه گانه
شب اومد و ستاره
شب اومد و ستاره
رو آسمون نشسته
نه یک ، نه ده ، نه صدتا
هزار هزار تا دسته
ستاره توی شبها
چراغ آسمونه
مثل گل و بنفشه
تو باغ آسمونه
یک کمی این طرفتر
ماه قشنگ و زیباست
دلش گرفته امشب
برای اینکه تنهاست
ای زنبور طلایی
نیش می زنی بلایی پاشو پاشو بهاره
گل وا شده دوباره پاشو پاشو بهاره
گل وا شده دوباره
ای زنبور طلایی
نیش می زنی بلایی پاشو پاشو بهاره
عسل بساز دوباره پاشو پاشو بهاره
عسل بساز دوباره
مرغ قشنگم قدقدقدا می کنه
شاید داره منو صـــدا می کنه
دونه می خواد تا بخوره
برای من تخــــــم بذاره
یه مشت دونه بر می دارم
برای مرغـــــــم می پاشم
یه کاسه ی آب میارم
جلوی مرغـــم میذارم
اون می خوره آب و دونه
بعدش میــــره توی لونه
می خوابه قدقد می کنه
برای من تخــــم می کنه
آفتاب مهتاب چه رنگه
چه قدر هر دو قشنگه
يكی روشنی روز
يكی نور شب افروز
يكی طلای زرده
يكی نقره سرده
يكی پرتو خورشيد
به روی خاك پاشيد
يكی از ماه زيبا
بتابد بر همه جا
آفتاب مهتاب چه رنگه
چه قدر هر دو قشنگه
دوچرخ دارم، قشنگم
قشنگ و رنگارنگم
پاگیره دارم برات
تو پا بزن با پاهات
صندلی گرم و نرم
بشینی و بدی لم
بشین روی صندلی
زود پابزن، فسقلی
با هم بریم بگردیم
شاد بشیم و بخندیم
مادر بزرگ وقتی اومد خسته بود
چارقدشو دور سرش بسته بود
صدای کفشش که اومد دویدم
دور گلای دامنش پریدم
بوسه زدم روی لپاش
تموم شد خستگی هاش
آی حلزون شاخكی!
كجا می ری یواشكی؟
جلو میری یواش و ریزه ریزه
پوست تنت چه نرم و خیس و لیزه
خالهای دونه دونه داری
روی پشتت یه لونه داری
ساكتی و خجالتی و تنها
بمون توی باغچه خونه ما
من گل ها را می بینم
حس بینایی دارم
من گل ها را می بویم
حس بویایی دارم
می شنوم صدا را
پس شنوایی دارم
می چشم مزه ها را
حس چشایی دارم
با دست می کنم لمس
نرمی، گرمی، سردی را
اتل متل حسنی تو خواب راه می رفت
داشت دوباره به خونه ماه می رفت
پیاده بود؟ نه بابا سواره
سوار چی؟ قایق ابر پاره
تند و سریع به خونه ماه رسید
ستاره شد صورت ماه رو بوسید
حسنی حالا تو باغ آسمونه
دلش می خواد کنار ماه بمونه
وقتی غذا پخته مامان
دیگه نشو بهونه جو
با اشتها بخور غذا
خوشحال و شاد و خنده رو