داستان و ماجرای دامادی که به خواهر زنش تجاوز کرد

داستان و ماجرای دامادی که به خواهر زنش تجاوز کرد

داستان و ماجرای دامادی که به خواهر زنش تجاوز کرد

تجاوز داماد به خواهر زن. داماد کینه جو به خواهر زن 13 ساله خود تجاوز کرد و این اقدام وحشیانه او جنجال آفرید. مرد برزیلی به اتهام اذيت و اذیت خواهرزن معلولش ودر آخر قتل او، بازداشت شد.  طبق گزارش پلیس، هوراکیو لوکاس 28 ساله پس از این‌که از زندان به جرم سرقت آزاد شد به سراغ خواهرزن معلولش که دختری 13 ساله بودو از نظر ذهنی و جسمی بیمار بود رفت و پنهانی او را مورد تجاوز قرار داد و بعد با چاقو او را به قتل رساند.

 

طبق گزارش افسر پرونده متهم در اعترافاتش گفت که بدلیل کینه از خانواده همسرش اینکار را انجام داده تا با مرگ دختر نوجوانشان ان ها تا آخر عمرشان افسرده بمانند.

 

وی علت کینه اش را اینگونه بیان کرده که پدر همسرش او رابه جرم سرقت به پلیس لو داده و او با اینکار انتقام خودرا از ان ها گرفته است.

 

طبق اطلاعات به دست آمده متهم زمانی که قربانی رابا چاقو به قتل رساند با دستان خونی‌اش قصد فرار از اتاق را داشت که توسط پدر همسرش حین فرار دستگیر شد.

 

روزهای تلخ زن جوان

پدرم مرد متمول و سرمایه داری بود برای همین افراد زیادی برای او کار می‌کردند و خواسته هایش را بی چون و چرا انجام می دادند. معرف شوهرم یکی از کارگران پدرم بود.

 

زن جوان به گفته خودش تازه دست به قلم شده بودو داستان و رمان هاي‌ عاشقانه اش را در دفتر خاطراتش ثبت میکرد اما پدرش معتقد بود زن باید در آشپزخانه باشد نه این‌که به کتاب و داستان نویسی مشغول شود. او ادامه میدهد: بعد از ازدواج ترک تحصیل کردم و پا در خانه شوهر گذاشتم.

 

بعد از ان بود که تازه متوجه شدم همسرم معتاد به مواد صنعتی است. شوهرم یک کارگاه موزاییک سازی داشت و تعداد زیادی کارگر برای او کار میکردند. کارگرهایش مثل خودش معتاد بودند.

 

به گفته شوهرم او کارگرهایش رابا مواد دوپینگ میکرد تا بیشتر کار کنند. برای مرد معتاد که شب و روزش دود و دم و شبنشینی با دوستان زارتر از خودش بود اصلا زن و فرزند جایگاهی نداشت.

 

مدام زن تنها با فرزندش چشم به در میدوخت تا شاید خبری از شوهرش شود. زن افسرده می‌گوید: زندگی مشترک ما تنها به اسم شوهرم که در شناسنامه ام ثبت شده بود خلاصه می شد و به معنای واقعی چیزی از حضور یک مرد در زندگی ام تجربه نکردم. شوهرم انواع مواد صنعتی مصرف میکرد و حتی اوایل زندگی مان بدلیل درآمد بالایی که داشت تا مرز 200 هزار تومان در روز مواد دود میکرد.

 

او فکر عجیب و باطلی داشت و مدام می‌گفت هر نوع مواد صنعتی جدیدی که وارد بازار می‌شود باید نخستین نفری باشد که ان را مزه میکند تا به قول خودش حسرت به دل از این دنیا نرود!

 

البته تنها ایرادش مصرف مواد صنعتی و بی توجهی به خانواده اش نبود. او دست به کارهای عجیب غریبی می زد که هر شنونده اي رابه حیرت وا می‌دارد. زن جوان و ماتم زده تعریف میکند: شوهرم وقاحت رابه حد اعلایش رسانده بود.

 

آخر چه کسی تلفن و آدرس خانه اش را در اختیار غریبه ها قرار می‌دهد تا ان ها زن و فرزندش را اذيت دهند؟ شوهرم برای این‌که مواد مصرف میکرد و توهم می زد این کارها را انجام می داد و با دادن کلید خانه از کارگرهایش می‌خواست شبها وارد خانه مان شوند.

 

یک شب که مثل همیشه با دختر خردسالم تنها در خانه بودیم دیدم کلید داخل قفل چرخید ودر باز شد. دخترم با ترس به من پناه آورد و با تعجب گفت: «مامان این آقای غریبه کیه که وارد خونه ما شده»؟ مرد غریبه قصد شومی در سر داشت.

 

وقتی به او اعتراض کردم که در خانه من چه کار می‌کند؟ با تعجب و گستاخی جواب داد که کارگر کارگاه شوهرم است و او کلید خانه را در اختیارش قرار داده تا پیش من بیاید.

 

با داد و فریادم پسر غریبه از ترس پا به فرار گذاشت. شوهرم هر چند وقت یک‌بار به ما سر می زد و به خاطر توهمش از روی دیوار وارد خانه می شد و بعد از ان با تعجب به من و دخترم نگاه می‌کرد و میگفت: شما غریبه ها اینجا چه کار میکنید؟ مدام در توهمش با لوازم استعمال مواد صنعتی اش صحبت می‌کرد و ان ها را زن و فرزند خود قلمداد و نوازش میکرد.

 

چون در خانه تنها بودم و میخواستم از فکر و خیال در بیایم ادامه تحصیل دادم و تا مقطع کاردانی پیش رفتم اما حيف که یار با من همراه نبود و گیر شوهر متوهمی افتاده بودم که زندگی را برای من تیره و تار کرده بود.

 

از طرفی دخترم بزرگ و وقت مدرسه رفتن اش شده بودو به خاطر رفتارهای زننده و بی قاعده پدرش او هم مثل من دچار افسردگی شده و مدام گوشه گیر و از اطرافیانش فراری بود.

 

شوهرم بعد از مصرف مواد ادعا می‌کرد نیروی خاصی دارد و قادر است همه ی آدم ها را نابود کند. او حتی به برادرم که شوهر خواهرش بود رحم نکرد و او را وارد بازی دو سر باخت اعتیاد کرد.

 

برادرم مثل او بعد از مصرف شیشه توهم می زد. روزی برادرم توهم زده بودو در پارک فکر می‌کرد کودک غریبه فرزند خودش است و قصد بردن او را داشت که به جرم آدم ربایی دستگیر و مدتی زندانی شد، همه ی این اتفاقات شوم زیر سر شوهر بی رحم و بی مسئولیت ام بود. زن تنها و دل مرده بعد از این اتفاقات چمدان لباس هایش را زیر بغل اش میگیرد و برای مدتی با حالت قهر پیش خانواده اش میرود.

 

بعد از ان شوهر متوهم دار و ندارش از کارگاه گرفته تا خانه و خودرو را سر مواد می‌گذارد و آواره کوچه و خیابان می‌شود. او میگوید: خانواده شوهرم از او بیزار شدند و به خانه راهش ندادند.

 

حتی پدرم بعد از این ماجرا به همسرم پیشنهاد داد که اگر دست از کارهای ناپسندش بردارد مخارج زندگی مان را خواهد داد اما چون شوهرم یک دنده و مغرور بود قبول نکرد.

 

به خاطر این رفتارهای زشت همسرم ناراحتی اعصاب و روان گرفتم و مدتی دارو مصرف میکردم اما چون جواب دردها و تنهایی ام را نمی داد به مواد پناه بردم. مدتی گذشت و وقتی دیدم اثری از شوهرم نیست و او کارتن خواب شده است تقاضای طلاق دادم و با گرفتن حضانت دخترم از همسر مغرور و متوهمم جدا شدم.

جدیدترین مطالب سایت