دلنوشته های کوتاه و متن های ادبی و زیبا درباره خدا + عکس نوشته

دلنوشته های کوتاه و متن های ادبی و زیبا درباره خدا + عکس نوشته

دلنوشته های کوتاه و متن های ادبی و زیبا درباره خدا + عکس نوشته

 

هممون یه وقتایی به حضور خدا شک کردیم و میکنیم.هممون یه وقتایی خسته میشیم از دردا و مشکلات.هممون از خدا میرنجیم و میگیم آخه خدایا پس کجایی؟چرا من؟ چرا چرا چرا؟

اما یه بارم شاید واسه خدا ننوشتیم و درست با زبون خودمون باهاش حرف نزدیم.همیشه شکایت بوده همیشه گله بوده.همیشه غرولند بوده و طلبکاری.

به ما یاد ندادن با خدا رفیق باشیم و بندگیشو کنیم.فقط بهمون یاد دادن طلبکارش باشیم.خدایا چرا نمیدی چرا ندادی چرا فلان کارو نکردی….

هی رفیق یادت باشه باید به خدا ایمان داشته باشی.باید توکلتو ببری بالا.اگه میگی خدایا فلان کارو واسم اوکی کن حتی یه درصدم شک نکن بهش و مطمئن باش که جوابتو میده اما به وقتش اما به جاش.یادت باشه اگه واسه یه لحظم از ذهنت گذشت که “اگه نشه چی؟” ،تمومه.ایمانت لنگیده و خدا تعلیل میکنه تو براورده کردن حاجتت.پس دو تا چیزو یادت نره دوستم “ایمان” و “توکل”

 

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

دلنوشته های کوتاه و متن های ادبی و زیبا درباره خدا + عکس نوشته

 

داستان درباره ی یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود.او پس از

سال ها آماده سازی٬ماجراجویی خود را آغاز کرد.

ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست تصمیم گرفت به تنهایی از کوه بالا

برود.شب٬بلندی های کوه را در برگرفته بود و مرد هیچ چیز را نمی دید.همه چیز سیاه بود

اصلا دید نداشت.ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود.

همان طور که از کوه بالا می رفت پایش لیز خورد.در حالی که به سرعت سقوط می کرد از

کوه پرتشد.در حال سقوط فقط لکه های سیاهی مقابل چشمانش می دید و احساس

وحشتناک مگیده شدنبه وسیله ی جاذبه٬او را در خود می گرفت.

همچنان سقوط می کرد٬در آن لحظات تمام رویداد های خوب و بد زندگیش به یادش آمد.

اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به وی نزدیک است.ناگهان احساس کرد طناب دور کمرش

محکم شد و در میان آسمانمعلق ماند.در این لحظه سکون٬چاره ای برایش نماند جز آنکه

فریاد بزند خدایا کمکم کن!!!! ناگهان صدای پرطنینی از آسمان شنیده شد:

چه می خواهی؟

– ای خدا نجاتم بده!

واقعا باور داری که می توانم نجاتت دهم؟

– البته که باور دارم!

اگر باور داری طنابی که به دور کمرت بسته است پاره کن!

یک لحظه سکوت…و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو طناب را بچسبد.

گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند.بدنش از طناب آویزان

بود و بادست هایش مجکم طناب را گرفته بود در حالی که او فقط یک متر از زمین فاصله داشت!3

 

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

 

دلنوشته های کوتاه و متن های ادبی و زیبا درباره خدا + عکس نوشته

وقتی خدا از پشت دستهایش را روی چشمانم گذاشت

از لای انگشتانش آنقدر محو تماشای دنیا شدم که

فراموش کردم منتظر است تا نامش را صدا کنم…

 

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

تو نامَت عِشق

کلامَت عِشق

تمامِ خُلق و خویَت عِشق

مَنم مَخلوق

مَنم بی تابِ لذّت ها

مَنم جا مانده از این عِشق

تو آن آیینه ای هَستی

که چَشم از روی تو
بَستم…

وَ تو با مِهرِ والایَت

مَرا بَخشیدی و خواندی

برایَم قصّه ای از عِشق…

خُدایا

عِشق یَعنی تو

 

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

چه خوشبختَم

تو را دارَم…

مَرا از مَن رَهایَم کُن

خُدایا

دوستَت دارَم…

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

 دلنوشته های کوتاه و متن های ادبی و زیبا درباره خدا + عکس نوشته

 

از میان همه شغل های جهان …

عاشقی را برگزیدم …

که شغلی تمام وقت است …

کارفرمایی به جز خداوند ندارم …

و‌همکارم با درخت که می روید …

و با خورشید که می تابد …

و با زمین که می گردد….

همه روزها، روز عشق است …

و‌ نه پنج شنبه ها تعطیلم …

و نه جمعه ها….

شغلم حقوق ثابتی ندارد…

بیمه و بازنشستگی هم؛…

اما تا بخواهی مزایا دارد….

و چه مزیتی از آن بالاتر …

که کارمند کوچکی باشی …

در سازمانی که خدا اداره اش می کند….

✍عرفان نظر آهاری

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

 دلنوشته های کوتاه و متن های ادبی و زیبا درباره خدا + عکس نوشته

 

قلب، جاده ای است

ڪہ تنها مسافر آن باید خدا باشد …

قلبی ڪہ با غیر خدا آشناست

ڪوچه ای بن بست است …

زنـבگــےبـآورزیـبـآئـیـهـاسـتـــــ!

 

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

و جایی در پشت ذهنت به خاطر بسپار، که :

خدا دوستمان دارد و دوست دارد تا دوستش بداریم

 

دلنوشته عاشقانه برای خدا

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

 

در هیاهوی زندگی دریافتم:

چه دویدنهایی که فقط پاهایم را از من گرفت،

در حالی که گویی ایستاده بودم!

چه غصه هایی که فقط سپیدی مویم را حاصل شد

درحالی که قصه ای کودکانه بیش نبود!

دریافتم:کسی هست که اگر بخواهد میشود

واگر نه،نمیشود به همین سادگی…

کاش نه میدویدم و نه غصه میخوردم

به جایش فقط او را نگه میداشتم…

چشمهایت را ببـند

در دلت با خدا سخن بگو

به همان زبان ساده ی خـودت بگو

هرچه میخواهی بگو او میشنود

بگو آرزویـی دار

شاید دعایی

یا شکرش

بـگو می شنود

ایـن لحظه ی زیبا را برای خـودت تـکرار کن ؛ و پرواز دلت را حس کن

 

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

 دلنوشته های کوتاه و متن های ادبی و زیبا درباره خدا + عکس نوشته

 

خدایا بیا پشت آن پنجره که وا میشود رو به سوی دلم !

بیا پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم !

خدایا کمک کن که پروانه ی شعر من جان بگیرد

کمی هم به فکر دلم باش ، مبادا بمیرد

خدایا دلم را که هر شب نفس می کشد

در هوایت اگرچه شکسته، شبی می فرستم برایت

وقتی همه چیز هست، کمتر تو را صدا می کنم

وقتی سالم و شاداب هستم، کمتر تو را شکر می گویم

پروردگارا، هوشیارم کن

آنقدر که فراموش نکنم در خوشی ها باید بیشتر تو را صدا کرد !

 

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

متن عاشقانه درباره خدا

 

خدایا ! ای که به تو بی نیاز شوند و از تو بی نیاز نباشند

به تو رو آورند و از تو رو بر نتابند

از سر شور و شوق، آهنگ تو کرده ام و با دلی مطمئن، به تو امید بسته ام

تمنای من از تو هر چند زیاده باشد

در برابر غنای تو ناچیز و اندک است

که دست عطایت از هر دستی گشاده تر و برتر است

جدیدترین مطالب سایت