سوتی سنگین مهراوه شریفی نیا بازیگر

سوتی سنگین مهراوه شریفی نیا بازیگر

سوتی سنگین مهراوه شریفی نیا بازیگر

مهراوه شریفی نیا به تازگی سوتی خنده داری در صفحه اینستاگرامش داده است. به گزاش فراناز بازیگر سریالهای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی و فرزند محمد رضا شریفی نیا و آزیتا حاجیان ، با انتشار نوشته جالب و بامزه ای تولد خواهرش را تبریک گفت . ملیکا شریفی نیا با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش تولد خواهرش را به این صورت تبریک گفت.

 

ملیکا شریفی نیا بازیگر سینما و تلویزیون در صفحه اینستاگرامش ضمن تبریک به مناسبت تولد خواهرش به بیان خاطره ای جذاب و جالب از خود و خواهرش پرداخت و مخاطبان اینستاگرامی خود را در جریان شاهکار جالب “مهراوه “خواهرش قرار داد.

 

ملیکا شریفی نیا نوشت:

 

“ماجراهای خواهرِ جذابِ من! .می‌خوام یکی از شاهکارهای ایشون رو براتون تعریف کنم که ببینین درباره‌ی چه شخصیتِ خنده داری دارم صحبت می‌کنم و بفهمین چقدر حضورش در زندگی من واجبه و نصفِ عمری که از خدا گرفتم به لطفِ خنده‌های بی امان از دستِ ایشون بوده!.

 

رفته بودیم سفر، یه جایی که کلا پنج متر بود؟! اونم تو در تو و پر از کوچه‌های باریک و مغازه‌های تکراری! خب طبیعیه که تو همچین شرایطی آدم هر چقدرم بچرخه و یه مغازه رو شصت و هفت بار نگاه کنه بالاخره حوصله ش. سٓر میر! اونم خواهر جذابِ من که حوصله‌ی همون مغازه هه رو هم نداشت و کلِ دل خوشیش تو اون سفر یه بستنیِ عجیب غریب بود که تازه اومده بود و تا روز اول پیداش کردیم و بهش مزه کرد دیگه کلا گمش کردیم! فکر کنید!

 

تو اون پنج متر جا ما چهار روز دنبال اون بستنی فروشیِ عزیز می‌گشتیم و نبود؟! بعد دو دیقه قبل از اینکه برگردیم بالاخره پیداش کردیم و بستنیه رو تموم کرده بود! خب شما جای مهراوه بودین چه حالی می‌شدین؟ قطعا شما هم به پوچی می‌رسیدین و سعی می‌کردین یه تفریحِ جذاب پیدا کنین که حوصله تون سر نره دیگه! خواهرِ بنده هم بعد از مواجه شدن با جایِ خالیِ بستنیش طیِ یک تصمیمِ ناگهانی به این نتیجه رسید که تن‌ها چیزی که ممکنه حوصله شو از سر رفتن نجات بده اینه که منو بترسونه! حالا اصلا مساله ترسوندنه نیست! باور کنین! کُلِ این ماجرا رو تعریف کردم که به جمله‌ی طلایی ش. هنگامِ ترسوندن برسم!

 

خلاصه بنده بیرون بودم و می‌خواستم برگردم توی اتاق که نگو خواهر قشنگم پشت در کمین کرده که منو سکته بده! البته من سکته نکردم. می‌گید چرا؟ خب می‌رسیم به همون جمله‌ی طلایی! چون وقتی که بنده پشت در بودم و ایشون توی اتاق خیلی نامحسوس کمین کرده بود! یهو با یه لحنِ شیطنت آمیز تند تند صدام زد.

 

ملیکا ملیکا!

 

گفتم:

 

بله بله؟

 

بعد با یه صدای هیجان زده گفت:

 

می‌خوام بترسونمت؟! نٓـــترسیا!نه

 

می‌خوام ببینم کدومتون همچین خواهری دارین؟ فقط یادمه یک ربع پشت در از خنده نمی‌تونستم بلند شم! آخه عزیزِ من می‌خوای طرف بترسه؟ خب بترسونش! چرا میگی؟ بعد اگه می‌خوای بترسه چرا می‌گی نترس؟! اگه نمی‌خوای بترسه خب چرا می‌خوای بترسونیش؟ آقا معادله خیلی پیچیده ست من واقعا از پسش بر نمیام! .

 

عاشقتم خواهرِ بی نظیرم .که حتی وقتی می‌خوای منو بترسونی دلت نمیاد من بترسم! .

 

واقعا از خدا متشکرم که تو رو به من داد که همیشه بخندم… من با تو هیچوقت پیر نمی‌شم مرسی که به دنیا اومدی بزرگ‌ترین بهانه‌ی خوشبختی و خنده‌های من تولدت مبارک .”

جدیدترین مطالب سایت