متن های کوتاه فلسفی و ادبی خاص و زیبا برای کپشن گذاری

متن های کوتاه فلسفی و ادبی خاص و زیبا برای کپشن گذاری

متن های کوتاه فلسفی و ادبی خاص و زیبا برای کپشن گذاری

انسانیت ملاک پیچیده ای ندارد ، همین که به موجودات عشق بدهیم هیچگاه به کسی زخم زبان نزنیم ، دروغ نگوییم ، کلک

نزنیم ، دلی را نشکنیم و حقی را ناحق نکنیم یعنی انسانیم ….

❤️❤️❤️🌷🌷🌷
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌⁦
‏اولين بار كه ميخواستن اتاقمو جدا كنن

مادرم اومد گفت از هیچی نترس،

از تنهایی،تاریکی،جن،روح،پیرزن موقرمزی که تو کمده…

نترسیا آفرین…

بعدم رفت

❤️❤️❤️🌷🌷🌷

متن کوتاه و کپشن خاص و زیبا
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌⁦
📝 نویسنده‌ای مشهور، در اتاقش نشسته بود تک و تنها….

دلش مالامال از اندوه قلم در دست گرفت و چنین نوشت:

“سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند.

مدتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت.

در همین سال به سن شصت رسیدم و شغل مورد علاقه‌م از دستم رفت.

سی سال از عمرم را در این مؤسسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم.

در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از

امتحان پزشکی‌اش محروم شد.

مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد.” و در

پایان نوشت، “خدایا، چه سال بدی بود پارسال!”

در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهره‌اش را اندوه‌زده یافت.

از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند.

بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و

کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد.

نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود:

“سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم.

سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم.

حالا می‌توانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزون‌تر صرف نوشتن کنم.

در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آن که زمین‌گیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط

نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت.

در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید.

اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند.

و در پایان نوشته بود، “سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!”

نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین

حال متحیّر شد.

در زندگی روزمره ، گاهی این شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار می‌کند بلکه شاکر بودن است که ما را مسرور و

شادمان می‌سازد.

❤️❤️❤️🌷🌷🌷
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌⁦
فردا !

ساختن واژه ای به نام «فردا» بزرگترین اشتباه انسان بود،

تا زمانی که کودک بی سوادی بودیم و با این واژه آشنایی

نداشتیم،

خوب زندگی میکردیم.تمامی احساساتمان،

غم و شادیمان و هرچه داشتیم را همین امروز خرج میکردیم

انگار فهمیده تر بودیم، چون همیشه میترسیدیم شاید فردا نباشد.

از وقتی «فردا » را یاد گرفتیم،

همه چیز را گذاشتیم برای فردا.

از داشته های امروز لذت نبردیم و گذاشتیم برای روز مبادا…

شاید باید اینگونه «فردا» را معنی کنیم….

«فردا»روزیست که داشته های امروزت را نداری.

پس امروز را زندگی کن.

❤️❤️❤️🌷🌷🌷
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌⁦

خیلی سخته ادای محکم بودن رو در بیاری ،

وقتی تو خودت فرو ریختی ….

خیلی سخته به اجبار لبخند بزنی

وقتی تو قلبت گریه می کنی

خیلی سخته همه به خوشبختیت حسرت بخورن

وقتی که خودت میدونی کم آوردی …

❤️❤️❤️🌷🌷🌷
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌⁦
پدربزرگ می‌گفت هر وقت‌ که مادر بزرگ قهر می‌کرد

در ظرف ترشی‌ رو خیلی سفت می‌کرد که

مادربزرگ نتونه‌ بازش‌ کنه و مجبور شه باهاش‌ حرف

بزنه. می‌بینید، اون‌ موقع‌ها “چقدر علاقه ناب بوده”

همچین‌ علاقه و زندگی‌ رو بخواین‌ که عالیه

❤️❤️❤️🌷🌷🌷

متن کوتاه و کپشن خاص و زیبا
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌⁦
نیمی از زندگیمان می شود صرفِ اینکه

به آدم های دیگر ثابت کنیم، ما چقدر خوشبختیم…

به آدم هایی که شاید خوشبختی برایشان تعریفِ دیگری دارد

حتی اگر واقعا هم خوشبخت باشیم،

اما همین خودنمایی،ما را تبدیل می کند به بدبخت ترین آدمِ روی زمین!غذایی که جلویمان میگذارند،قبل از لذت بردن از غذا،

ترجیح می دهیم آن را به رخِ دیگران بکشیم…

سفری اگر می رویم،ترجیحمان این است که بگوییم،

ما آمدیم به بهترین نقطه زمین، تو بمان همان جهنم همیشگی…

وارد رابطه ایی اگر می شویم، عالم و آدم را باخبر می کنیم،

که ببینید چقدر خاطرِ من را می خواهد،تو بمان در همان

پیله تنهایی ات…ما لذت بردن را پاک فراموش کرده ایم

مسیری می رویم که خطِ پایان ندارد،فقط می رویم

که از بقیه جا نمانیم!

❤️❤️❤️🌷🌷🌷
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌⁦
این روزها که کمبود رفاقت داریم،

تو رفیق خوبی ماندی و

گذاشتی رفیق خوبی برایت بمانم…

خودمانی بگویم

رفاقت یعنی چترِ بالای سرش شوی وقتی بلا میبارد بر سرش، یعنی وقتی بلند بلند از ته دل میخندد بایستی در کناری و کیف

کنی از دیدن خنده هایش،

یعنی با دست به تو اشاره کند که بیا کنارم یعنی تو رفیقی تو شریک غم و شادی بودی، یعنی درد که دارد بفهمی، از نگاهش

حرفهایش را بخوانی…

رفاقت یعنی فارغ از جنسیت رفیقَت هرچه هستو هر آنچه باید باشد تو هوایش را داشته باشی مراقبش باشی شده از دور یا از

نزدیک…

این روزها رفیق کم است و دوست بسیار؛

اما

تو عوض نشو

تو رفیق بمان…

متن کوتاه و کپشن خاص و زیبا

❤️❤️❤️🌷🌷🌷
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌⁦

جدیدترین مطالب سایت