شعر برگ پنجم از بوستان رباعیات خیام نیشابوری

شعر برگ پنجم از بوستان رباعیات خیام نیشابوری

چون لاله بنوروز قدح گیر بدست

با لاله رخی اگر ترا فرصت هست

می نوش بخرمی که این چرخ کھن

ناگاه ترا چون خاک گرداند پست

 

 

چون نیست حقیقت و یقین اندر دست

نتوان به امید شک همه عمر نشست

هان تا ننھیم جام می از کف دست

در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست

 

 

چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست

چون هست بھرچه هست نقصان و شکست

انگار که هرچه هست در عالم نیست

پندار که هرچه نیست در عالم هست

 

 

خاکی که بزیر پای هر نادانی است

کف صنمی و چھره ی جانانی است

هر خشت که بر کنگره ایوانی است

انگشت وزیر یا سلطانی است

 

 

دارنده چو ترکیب طبایع آراست

از بھر چه او فکندش اندر کم و کاست

گر نیک آمد شکستن از بھر چه بود

ورنیک نیامد این صور عیب کراست

 

 

در پرده اسرار کسی را ره نیست

زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست

جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست

می خور که چنین فسان هها کوته نیست

 

گردآوری : فراناز

جدیدترین مطالب سایت