از طلوع عشق تا غروب سرنوشت
و از غوغای زندگی تا سکوت مرگ
دوستت دارم
زندگی تنها یک رویاست
در راه ما به سوی مرگ
متنفرم از تمام صبح هایی که
شب هاش با آرزوی مرگ به سر شد
مرگ که خبر نمیکند
یک روز می بینی که نیامدم
یعنی که نیستم
پزشکی قانونی علت مرگ نامبرده را
بسته شدن روزنه های امیدذکرکرد
همین که
به مرگ می رسانی مرا
یعنی
زندگی ام
دست توست
مرگ فرصت نداد
بقیه آرزوهایم بر باد رود
از من زنی هنوز
توی عکس های قدیمی
با تو خوشبخت است
به مرگ بگو
می تواند اگر
دستت را
از دور گردن او هم باز کند
در کویر سرد عشق این سخن از من بگیر
مرگ تو مرگ من است
پس تمنا میکنم هرگز نمیر
عاشق شدن مرگ مغزیست
بعد از آن به ناچار
قلبت اهدا می شود
مرگ از تو مهربان تر است
که هرروز
به او نزدیک تر می شوم
اما تو
آتش عشق
پس از مرگ نگردد خاموش
این چراغیست کز این خانه به آن خانه برند
زندگی یک مرگ تدریجی ست
روز آغاز مرگ تدریجیم
تسلیت
من باکلمه ها بازی نمیکنم
وقتی مینویسم نفسمی
یعنی زندگی بدون تو
طعم مرگ میدهد