تقویت و کنترل هوش هیجانی

تقویت و کنترل هوش هیجانی

نتیجه تحقیقات گسترده دانشمندان به آنجا رسید که متوجه شدند تنها آی‌کیو یا همان هوش بهر نیست که ضامن موفقیت افراد می‌شود؛ بلکه وجود توانایی و مهارتی به نام آی‌کیو یا همان هوش هیجانی است که در موفقیت افراد نقش ویژه‌ای دارد.

 

وارد مغازه لباس‌فروشی می‌شوید. از لباسی خوش‌تان آمده؛ اما فروشنده با چرب‌زبانی لباس دیگری را که قیمت بالاتری دارد و شما هم می‌دانید ارزش واقعی‌اش آن نیست، به شما می‌فروشد. احساس می‌کنید در رودربایستی قرار گرفته‌اید؛ اما واقعیت این است که شما هوش هیجانی کنترل‌شده‌ای ندارید و به همین علت در بسیاری مواقع تصمیم‌های آنی و بدون فکر می‌گیرید که نتیجه‌اش گاه پشیمانی و گاه عدم موفقیت شما در امور مختلف زندگی است. اینجاست که تقویت و پرورش هوش هیجانی خود را نشان می‌دهد و شما درمی‌یابید مهارت کنترل خویشتن و احساسات چقدر در پیشرفت شما می‌تواند نقش داشته باشد. اگر درباره این مهارت چیزی نمی‌دانید یا اطلاعات کمی دارید،به ادامه مطلب مراجع کنید.

 

هوش هیجانی؛ کنترل خویشتن
نتیجه تحقیقات گسترده دانشمندان به آنجا رسید که متوجه شدند تنها آی‌کیو یا همان هوش بهر نیست که ضامن موفقیت افراد می‌شود؛ بلکه وجود توانایی و مهارتی به نام آی‌کیو یا همان هوش هیجانی است که در موفقیت افراد نقش ویژه‌ای دارد. هوش هیجانی به ما کمک می‌کند تا در کنترل احساسات موفق‌تر عمل کنیم و خوشتن‌داری‌مان را افزایش بدهیم. با وجود این هوش در موقعیت‌های حساس مختلف خود را نمی‌بازیم، از شکست ناامید و هراسان نمی‌شویم و ناملایمات زندگی را می‌پذیریم. اگر نگاه کنید، افراد باهوش زیادی هستند که اگر مثلاً در مدرسه نمره‌شان به جای ۲۰، ۱۹ می‌شد ناراحت، عصبی و غمگین می‌شدند و حتی از کوره در می‌رفتند. حتی تعدادی از باهوش‌ها که نمرات عالی می‌گرفتند، دچار اضطراب‌های بالا هم بودند. این مسائل برعکس آن چیزی است که به عنوان احساس رضایت از خود و زندگی می‌شناسیم.

 

پیدا شدن خلأ خوشبختی
تا چند سال پیش بر این عقیده بودند که این هوش بهر است که ضامن و باعث پیشرفت و موفقیت افراد می‌شود. در واقعیت می‌گفتند افرادی که آی‌کیوی بالایی دارند و در اموری مانند آموزش‌های تحصیلی یا سایر موارد درجات و نمره‌های بالا می‌گیرند، موفق هستند. برای مثال، می‌گفتند اگر می‌خواهی در آینده احساس خوشبختی داشته باشی باید شغل خوبی پیدا کنی و برای آن باید خوب درس بخوانی و نمره‌های عالی بگیری. اما بعد از سال‌ها تحقیقات متوجه شدند، افرادی هستند که اگرچه جایگاه شغلی و اجتماعی خوبی دارند، اما احساس رضایت، موفقیت و خوشبختی ندارند. حتی نمونه‌هایی را دیدند که به‌رغم رسیدن به جایگاه مطلوب شغلی، مهارت پول درآوردن را ندارند. به همین علت محققان دنبال یافتن علت این خلأها در این افراد شدند.

 

آگاهی از خود
اولین مسئله‌ای که می‌تواند به تقویت هوش هیجانی کمک کند، آگاهی از خود است؛ این که فرد دقیقاً خود، نگرش‌ها و احساساتش را بشناسد. اگر فرد بداند در موقعیت‌های مختلف چه احساسی دارد، قطعاً سعی می‌کند خود را به شکل مناسبی کنترل کند. در این حالت فرد با مدیریت برخورد و احساساتش به حدی از تمرکز می‌رسد که تصمیم می‌گیرد چه کاری انجام دهد که نتیجه بهتری داشته باشد. در یک تعریف ساده و کلی هوش هیجانی فرد را به خود‌آگاهی احساسی می‌رساند که طی آن می‌تواند در مرحله‌ای از آرامش ذهنی، شرایط را مدیریت و مسئله‌ای را که برایش پیش آمده است، حل کند.

 

ایستادگی به جای فرار
افراد در شرایط مختلف زندگی واکنش‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهند. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، در مقابل مشکلات می‌ایستند. اهل فرار نیستند و شرایط را می‌پذیرند. این افراد به خودشان می‌گویند این مشکل برای من پیش آمده و با وجودی که ترس دارند، اما برای حل آن اقدام می‌کنند و جا نمی‌زنند. آنها برای حل آن راه‌های مختلف را امتحان می‌کنند تا به نتیجه مناسب برسند. فکر این افراد با مدیریت اضطراب باز می‌شود. به همین علت می‌توانند به چندین راه‌حل فکر کنند. این افراد می‌توانند به راحتی با ترس‌هایشان روبه‌رو شوند. حال وقتی مقایسه می‌کنیم، متوجه می‌شویم چنین افرادی نسبت به آنها که تنها هوش بهر بالایی دارند، احساس رضایت بیشتری از خود دارند و به همین تناسب زندگی رضایتمندانه‌تر، موفقیت‌آمیزتر و شادمانه‌تری دارند.

 

توانایی حل مسئله
شاید بهتر باشد این موضوع را با مثالی که برای همه ما آشناست، روشن کنیم. فرض کنید مسئله‌ای روی تخته نوشته شده و از شما می‌خواهند آن را حل کنید. شما با یک مرور اولیه متوجه پیچیدگی آن می‌شوید. از طرفی می‌دانید که یک نفر هم ایستاده و بر کار شما نظارت دارد که چطور آن را حل می‌کنید. این کار شما را سخت‌تر می‌کند. در این لحظه یک‌باره احساس‌های مختلفی به سمت شما می‌‌آید که عموماً منفی است؛ مانند این که اگر نتوانم حل کنم چه می‌شود، چرا این مسئله سخت است، اگر خراب کنم چه اتفاقی می‌افتد و… شما ممکن است آدم بسیار باهوشی باشید؛ اما در این شرایط به‌اصطلاح هول می‌شوید و مدام می‌گویید چقدر زشت است که با این هوش نمی‌توانم این مسئله را حل کنم. در این حالت، اگر تنها هوش بهر داشته باشید ممکن است در نهایت بگویید که من در این شرایط نمی‌توانم مسئله را حل کنم و باید آن را در یک جای خلوت حل کنم. ممکن است خیلی‌ها باور نکنند که شما توانایی حل این مسئله را دارید و احساس کنند بهانه می‌آورید. در نتیجه ممکن است شما از خودتان ناامید شوید و این احساس بدی از سرخوردگی و عدم اعتماد به نفس را به دنبال می‌آورد. اما اگر هوشی معمولی دارید، اما هوش هیجانی خوبی دارید؛ با دیدن پیچیدگی مسئله و شرایطی که وجود دارد، همان افکار به سمت شما می‌آید. ولی در این حالت می‌دانید که به علت دشواری مسئله و قضاوت فرد ناظر، اضطراب‌تان در حال افزایش است. همین خودآگاهی از افزایش اضطراب کمک می‌کند نیمی از این حالت پرتنش در شما کم بشود و سعی در مدیریت شرایط خواهید داشت. وقتی این هیجانات کنترل بشوند، سطحی از آرامش به وجود می‌آید که شما طی آن می‌گویید: «خب، حالا باید هر طور شده این مسئله را حل کنم». مسئله را باز می‌خوانید و ضمن کنترل احساسات‌تان سعی می‌کنید کارتان را به نحو احسن انجام دهید. با همین مثال متوجه می‌شویم فردی که هوش هیجانی بالایی دارد، در شرایط مختلف زندگی خودش را نمی‌بازد.

 

عامل پرورشی مهمی به نام محیط
در پرورش هوش هیجانی، محیط نقش بسیار مهمی ایفا می‌کند. برای مثال، اگر بچه‌ای با هوش هیجانی بالایی متولد شود، اما در محیط مناسبی بزرگ نشود، هوش هیجانی‌اش به مرور افت می‌کند. این محیط می‌تواند خانواده، مدرسه و اجتماع اطراف وی باشد که مثلاً او را از یک فرد سازگار به فردی ناسازگار بدل کند. از آن سو، بچه‌ای با هوش هیجانی متوسطی متولد می‌شود که با قرار گرفتن در شرایط مناسب آن را پرورش و رشد می‌دهد.

 

چگونه هوش هیجانی را پرورش بدهیم؟
هوش هیجانی را نمی‌توان به تنهایی پرورش داد. برای رشد این توانایی باید نزد متخصصان این زمینه رفت تا این مهارت را به فرد آموزش بدهند. دقیقاً مانند بسیاری از مهارت‌های زندگی است و مراکزی وجود دارند که در مقاطع مختلف سنی اقدام به آموزش و پرورش هوش هیجانی می‌کنند. هر چه آموزش گروهی‌تر باشد، نتایج بهتری به دست می‌آید.

 

هم‌پوشانی با بیماری‌ها
هوش هیجانی چیزی است که در وجود همه ما هست و ما باید توانایی استفاده از آن را پیدا کنیم. مثلاً مانند هوش ریاضی که تا کسی به ما یاد ندهد چطور حساب و کتاب کنیم، نمی‌توانیم از آن بهره‌ ببریم. بخشی از مغز هست که تمرکزش بر هیجانات و احساسات ماست و در قسمتی از مغز که جلوی پیشانی قرار دارد، بخش دیگری هست که مربوط به توانایی ما بر آگاهی از آن احساسات است. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، در فعال کردن این قسمت مغز در جلوی پیشانی موفق بوده‌اند و به خوبی از توانایی آن در خویشتن‌داری استفاده می‌کنند. افرادی که دچار اضطراب یا وسواس هستند، همان افرادی هستند که از این توانایی و ویژگی هوش هیجانی‌شان کم استفاده کرده‌اند. برای مثال، فردی وسواسی را در نظر بگیرید. این فرد از کسی عصبانی می‌شود و به آن موضوع فکر می‌کند. اگر رفتار وسواسی آن شخص مثلاً در نظافت باشد، ظرف‌هایش را به جای یک بار چند بار می‌شوید، چون فکری که باعث عصبانیت او شده را با شستن ظرف‌ها خالی می‌کند؛ او متوجه نیست که عصبانی است و نتوانسته تمرکز درستی بر رفتارش داشته باشد. خودآگاهی‌اش کاهش پیدا می‌کند و رفتاری وسواسی ارائه می‌دهد. حال اگر روی هوش هیجانی این فرد کار شود و او را به مرز خودآگاهی برسانیم، بسیاری از رفتارهای وسواسی‌اش کاهش می‌یابد

 

نقش ارث در هوش هیجانی
هوش بهر تا حدود زیادی جنبه ارثی دارد و اساساً ما با سطحی از هوش متولد می‌شویم. برای مثال، ممکن است یک نفر با هوش معمول، یک نفر عقب‌مانده ذهنی و یک نفر نابغه متولد بشود. البته بخشی از آن هم اکتسابی و بسته به شرایط قرار گرفتن فرد در محیط مناسب برای رشد آن است. با همه اینها اگرچه می‌توان هوش بهر را افزایش داد؛ اما از سطح خاصی که مربوط به هر کسی است فراتر نمی‌رود. برای مثال، نمی‌توانیم یک عقب‌مانده را به سطح آدمی معمولی و آدم معمولی را به سطح یک نابغه برسانیم. تنها می‌توانیم در حد و حدودی توانایی فرد در استفاده از هوشش را افزایش بدهیم. در مورد هوش هیجانی هم باید گفت که آن هم جنبه ارثی دارد و بسیاری هستند که اصلاً با هوش هیجانی بالا متولد می‌شوند. این بچه‌ها حتی بعد از تولد و از همان سنین کم این نشانه‌ها را دارند. مثلاً بچه‌هایی آرام و سازگار هستند؛ وقتی شیر بخواهند بلافاصله گریه شدید نمی‌کنند؛ ارتباط خوبی با همه دارند و راحت به بغل همه می‌روند؛ بدقلق در غذا خوردن و خوابیدن نیستند. این بچه‌ها همان‌هایی هستند که در بزرگ‌سالی هم هوش هیجانی خوبی دارند و در هر گروهی می‌توانند نقش رهبر را ایفا کنند؛ چون توانایی مدیریت بالایی دارند و همه می‌خواهند مانند آنها باشند.
مادر نقش بسیار مهمی در پرورش هوش هیجانی کودک دارد و افرادی که در بزرگ‌سالی هوش هیجانی خوبی دارند، حتماً در کودکی مادری توانا در تعلیم و تربیت رفتاری داشته‌اند.

 

گردآوری : فراناز

مطالب داغ هفته اخیر