ساکنین تبت از شیر، گوشت، پوست و پشم این جاندار استفاده میکنند. تبت یکی از معدود جاهایی است که چند شوهری در آن رواج دارد و معمولا یک زن با چند برادر یک خانواده ازدواج میکند (چند شوهری برادرانه). چند شوهری به این دلیل در تبت رواج دارد که منابع طبیعی و زمینهای قابل استفاده محدود است.
به گزارش فراناز، ساکنان فلات تبت در چند منطقه خود مختار تبت، بوتان، نپال و شمال هند زندگی میکنند و به زبان تبتی حرف میزنند. از لحاظ سیاسی منطقه خود مختار تبت بخشی از خاک جمهوری خلق چین به حساب میآید. با این همه در طول سالهای دراز مردم این ناحیه حاکمیت چین بر کشورشان را نپذیرفته و همیشه علیه آن اعتراض داشتهاند؛ اعتراضی که به سرکوب خونین مردم این منطقه از طرف دولت مرکزی چین منجر شده است. این استان شورشی از نظر وسعت دومین استان بزرگ چین محسوب میشود ولی به دلیل شرایط سخت محیطی فقط ۷/۲ میلیون نفر از جمعیت یک میلیاردی چین در آن زندگی میکنند.
یکی از مهمترین مشکلات این منطقه رقابت بین روسیه و انگلیس برای کنترل این منطقه بوده است؛ رقابتی که باعث شد انگلیسیها در سال ۱۹۰۴ به تبت لشکر کشی کرده و لهاسا، پایتخت آن را به اشغال خودشان در بیاورند. دو سال بعد قرار داد صلحی بین انگلیس و تبت امضا شد که بر اساس همین قرارداد صلح، بسیاری از تاریخدانها و مردم تبت خود را کشوری مستقل از چین میدانند و آن را نشانه استقلال خودشان اعلام میکنند.
همه این ادعاها باعث شد که در سال ۱۹۵۰ به فرمان مائو، ارتش آزادیبخش خلق چین وارد تبت شود. با اینکه در آن زمان رهبران تبت از دخالت چین خوشحال بودند و میگفتند که تبت آزاد شده است اما حالا از آن حادثه به عنوان تاریخ اشغال تبت نام میبرند.
بعد از آن بود که با وجود اختیاراتی که دولت چین به مردم و رهبران منطقه داد تبتیها در سال ۱۹۵۹ قیام کردند؛ قیام خونینی که منجر به مرگ هزاران نفر و آوارگی تعداد بیشتری از مردمان این ناحیه شد. با این همه مردم تبت یاد گرفتهاند که با سختیها کنار بیایند. تعدادی از مردم این منطقه از طریق کشاورزی امرار معاش میکنند؛ آن هم کشاورزی در زمینهایی بلند که در بسیاری از روزهای سال با برف و یخ پوشیده شدهاند.
به همین دلیل کشاورزی شغل رایج مردم این ناحیه از جهان نیست و بیشتر آنها به دامداری مشغول هستند. پرورش دامهایی مثل یاک (نوعی گاو باربر)، گاو معمولی، شتر و اسب از فعالیتهای مردم این منطقه برای زندگی است. البته در سالهای اخیر به دلیل شهرت این منطقه در جهان گردشگران زیادی به بام جهان رفت و آمد میکنند.
به همین دلیل صنعت گردشگری کم کم به یکی از روشهای امرار معاش مردم منطقه تبدیل شده است. تقریبا نزدیک به نصف مردم این منطقه چادرنشین یا نیمه چادرنشین هستند. دولت مرکزی چین هم با این استدلال که تمدن و شهرنشینی ممکن است به فرهنگ مردم منطقه آسیب بزند از توسعه آنجا سر باز میزند و مردم را در فقر و تنگدستی نگه داشته است. هر چند اخیرا یک خط راهآهن تا نزدیکی منطقه کشیده شده است. با این همه خیلیها در گیریهای قومی و اختلاف بین چین و منطقه جدایی طلب تبت را دلیل این مساله میدانند.
تبتیها رسم و رسوم جالبی دارند؛ مثلا وقتی پسری تصمیم به ازدواج میگیرد قبل از جلب رضایت خانواده دختر و خود او باید به کارهای مهمتری بپردازد. او باید اطلاعات دقیقی درباره آن دختر به دست بیاورد؛ اطلاعاتی مثل سن، تاریخ دقیق تولد، سمبل سال تولد و… بعد با کنار هم گذاشتن این اطلاعات پیش یک ستارهشناس سنتی میرود تا او برای این ازدواج تصمیم بگیرد؛ یعنی این ستاره شناس است که تعیین میکند دختر و پسر با هم سازگاری دارند یا نه.
در صورتی که جواب ستاره شناس مثبت باشد آنها وارد مرحله بعدی میشوند. حالا خانواده پسر باید کسی را واسطه قرار دهند تا از طرف آنها برایشان خواستگاری کند. آن واسطه با هدایایی از طرف خانواده پسر به خانه دختر میرود و اگر رضایت آنها را جلب کرد، آنوقت تازه یک ماراتن سخت و نفسگیر برای ازدواج آنها آغاز میشود. در مرحله بعد آنها باید مراسم جالبی را برگزار کنند. این مراسم در خانه دختر برگزار میشود و پدر و مادر داماد در آن شرکت میکنند. آنها باید هدایایی را برای تمام اعضای خانواده دختر به همراه ببرند. بعد از آن، دو خانواده قول و پیمان نامزدی فرزندانشان را امضا میکنند.
شاید اینجا تنها جایی است که پسر تبتی کمی احساس آرامش میکند؛ چون برگزاری مراسم جشن نامزدی با خانواده دختر است. البته هنوز تا ازدواج مانده است. خانواده دختر منتظر یک روز مقدس میمانند تا جهیزیه دخترشان را به خانه پسر بفرستند. اما در سمت دیگر خانواده پسر هم باید در همان روز لباس عروسیای را که قرار است دختر در مراسم بپوشد به خانه او بفرستد.
بعد از این همه تلاش و پشت سر گذاشتن مراحل مختلف، نوبت به اجرای مراسم جشن ازدواج میرسد. در این مراسم اعضای فامیل و آشنایان شرکت کرده و برای سلامتی دو جوان دعا میکنند. نکته جالب اینجاست که هدایت مراسم به عهده همان ستارهشناسی است که ازدواج را تایید کرده است. به این ترتیب آنها میتوانند سر خانه و زندگیشان بروند.
قصر پوتالا که روزی محل اقامت دالای لاما بود و حالا تبدیل به موزه شده است
اگر به این نتیجه رسیدهاید که ازدواج در تبت کار عجیب و پر دردسری است باید بگوییم که حق با شماست، اما در این سرزمین عجیب و غریب، اتفاقات جالب دیگری هم میافتد؛ مثلا مردن در این نقطه از جهان دردسرآفرین است؛ البته نه برای کسی که میمیرد بلکه برای بازماندگانش! تعدادی از تبتیها مثل بقیه بوداییها مردههایشان را میسوزانند. خیلی از آنها هم جسد را برای آرامش روح آن به آب میسپارند.
تبتیها برای پیشوای مذهبی خودشان مقبره درست میکنند و عظمت مقبره نشان دهنده اهمیت اوست؛ برای مثال وقتی یک دالایلاما میمیرد آنها به روش جالبی او را دفن میکنند. تبتیها جسد را در داخل مقبره میگذارند و رویش را با گیاهان دارویی، زعفران و تکههای طلا میپوشانند.
بعد در مقبره را که به صورت استادانهای درست شده میبندند. به این ترتیب این مقبره به آرامگاه ابدی دالای لامای مرده تبدیل میشود. اما جسد راهبانی که در درجه پایینتری از دالای لاما قرار دارد به روش سوزاندن راهی آن دنیا میشود! جسد آنها سوزانده شده و خاکسترشان به عنوان یک شیء با ارزش داخل کوزه ریخته و نگهداری میشود. این کوزهها معمولا با تصاویری از خدایان مقدس بوداییها تزئین شدهاند. البته در جنوب شرقی تبت که درخت زیاد دیده میشود مردم همه مردههایشان را میسوزانند. اما به جای نگهداری خاکسترشان، آن را در بالای کوه به باد میسپارند یا در آبهای روان میریزند.
در بعضی مناطق هم بهجای اینکه مردههایشان را بسوزانند و در آب بریزند، خود جسد را به آب میسپارند. آنها مرده را در پارچه سفیدی میپیچند و بعد جسد را به رود خانه میسپارند. این اتفاق در مناطقی میافتد که رودخانه وجود دارد. البته در بسیاری از مناطق که شیوههای دیگر کفن و دفن رایج است، به آب سپردن جسد نشانه رتبه پایین فرد از نظر اجتماعی تلقی میشود. در مناطق محدودی در جنوب و جنوب شرقی تبت هم بعضیها مردههایشان را در تابوتهای چوبی میگذارند و بعد این تابوتهای چوبی را در غارهای مرتفع یا در بالای درختان آویزان میکنند.
بیشتر مردم بام دنیا فکر میکنند جسد چیزی بیشتر از یک کشتی خالی نیست؛ یک کشتی که دیگر کسی نمیتواند سوارش بشود. بنابر این باید به طبیعت- یعنی همان جایی که از آن آمده است- برگردد. به همین دلیل در گذشته خیلیها مردههایشان را به آسمان میسپردند. برای آنها این کار نشانه بیپایان بودن زندگی و پوچی مرگ بود.
خیلیها دلیل این مساله را سرزمینهای پوشیده از برف و یخ فلات تبت میدانند؛ یعنی زمانی که به هیچ طریقی نمیشود جسد را سوزاند و از بین برد، باید رهایش کرد تا خورده شود. پس چه بهتر که برای خورده شدن در یک مکان بلند نزدیک آسمان قرار بگیرد تا روح هم به دنبالش راه آسمان را در پیش بگیرد. آنها برای این کار لاشخورها و حیوانات مردارخوار را انتخاب کردهاند.
البته این رسمی است که حالا ممنوع شده است اما هنوز هم بعضی وقتها به صورت مخفیانه اجرا میشود؛ مخصوصا اگر فرد مرده مریض بوده باشد یا به دلیل مشکوکی مرده باشد. اطرافیان او جسد را به محل مخصوصی در بالای کوهستان میبرند و در آنجا روی یک تخته سنگ مخصوص آن را تکه تکه میکنند. بعد گوشتش را به کرکسها میدهند که از نظر آنها تجسمی از فرشتگان است. گاهی هم جسد را رها میکنند تا لاشخورها خودشان آن را تمیز کنند. بعد استخوانهایش را جمع میکنند و با خودشان به پایین میآورند تا سوزانده شود. بعضی وقتها هم استخوانها همراه آرد جو خرد شده و بو داده میشوند.
بعد وقتی موعد سپردن یک جسد تازه به معده لاشخورها میشود با آتش زدن این مخلوط، این حیوانات را برای انجام وظیفهشان فرا میخوانند. عکاسی و فیلمبرداری از این مراسم ممنوع است. چون تبتیهای سنتی فکر میکنند که این کار مانع صعود روح به آسمان میشود. با این همه تعدادی عکس از این مراسم وجود دارد. مناطقی که برای این کار در نظر گرفته شدهاند با پارچههای رنگی و به شکلی مشخص تزئین شدهاند. قبل از آغاز مراسم از این منطقه دود غلیظی بلند میشود و به این ترتیب همه میفهمند که قرار است کسی طعمه کرکسها شود. به این ترتیب تبتیها داستان زندگی مردههایشان را با پروازی عجیب به آسمان تمام میکنند.