همیشه جرو بحث و ناراحتی در زندگی مشترک وجود دارد طبیعی است که داشتن خاطره اوقات خوش برای شفای رابطه از هم گسیخته امری حیاتی است اما هیچ چیزی جای گفتگو درباره رنجش و ناخشنودی و گوش دادن به حرفها و درک احساسات یکدیگر را نمیگیرد. تا وقتی سعی نکنید به احساسات ناخوشایند همسر خود توجه کنید و آنها را بشنوید هیچ وقت مسئلهای حل نخواهد شد و ممکن است بعد از مدتی دوباره مشکل جدیدی در رابطه شما و همسرتان پیش بیاید. حل تعارض از طریق گفتگو از مهارتهای مهم بین زوجین است که میتوان به شیوهای کاربردی، از آن برای حل و فصل اختلافات استفاده کرد.
در بسیاری از موارد افکار و تصورات اشتباهی در بین همسران وجود دارد که مانع از صحبت کردن آنها با یکدیگر میشود. در ابتدا شناخت این برداشتهای اشتباه و فکر واقعی در پشت آن باعث میشود که قدم اول را در حل این گونه مسائل برداریم.
اگر در طول هفته دست کم در سه موقعیت از موقعیتهای زیر قرار میگیرید، یعنی زندگی شما سرشار از تعارض است و مهارت گفتگو با همسر را نیاموختهاید.
1 – نمیتوانید با همسرتان درباره موضوعی خاص با آرامش صحبت کنید.
2 – درباره هر اختلاف پیش آمدهای فریاد میزنید و به یکدیگر توهین میکنید.
3 – بیشتر اوقات روز با یکدیگر ترشرویی میکنید و با همدیگر حرف نمیزنید.
4 – بهطور مداوم از یکدیگر عصبانی میشوید و بیدلیل و طولانیمدت با یکدیگر حرف نمیزنید.
در ابتدا بسیار مناسب است که موقعیت مناسبی را برای صحبت با همسر خود ترتیب دهید و ترجیحاً زمانی را انتخاب کنید که هر دوی شما از نظر روحی و جسمی آمادگی گوش دادن به صحبتهای یکدیگر را دارید. نکته مهم و حیاتی در مواجه با این مسائل هنر گوش کردن است که به واقع میتواند نیمی از راه حل باشد.نکاتی که در زیر عنوان شده است بر محوریت هنر گوش دادن به یکدیگر مطرح شده است، چون اعتقاد بر این است تا زمانی که ما راه گوش دادن به حرفهای یکدیگر را بر خود ببندیم و تنها متوجه حرفهای خود باشیم هیچ مشکلی حل نخواهد شد.
سعی کنید با گوش کردن به دنیای همسرتان وارد شوید و از چشم او به موضوع پیش آمده نگاه کنید. یعنی به شکل غیر تدافعی و غیر رقابت جویانه از خودتان بپرسید همسرم سعی دارد چه چیزی را به من بفهماند و روی چه مسئلهای در حرفهای خود تاکید دارد. سعی کنید بعد از مدتی که از صحبتهای همسر شما گذشت به او خلاصهای از مطالبی که گفته را بیان کنید. با این کار همسر شما متوجه میشود که کاملاً به حرفهای او گوش میکنید و به صحبت کردن ترغیب میشود.
زوجها غالباً بدون اینکه بدانند دعوا بر سر چیست با هم میجنگند و جر و بحث راه میاندازند و اغلب بدون اینکه نقطه نظر همسرشان را درک کنند درستی آن را زیر سؤال میبرند و یا مخالفت میکنند. منظور این روش آن است که کمک کند شمای شنونده گوش کنید و ببینید همسرتان چه میگوید و شمای گوینده احساس کنید به حرفتان گوش داده میشود. به این صورت وقتی که در حال بحث بر سر موضوعی هستید و یکی از شما آزرده یا عصبانی شد شما یا همسرتان فرمان ایست میدهید و جای خود را به عنوان گوینده یا شنونده عوض میکنید و با این کار از تحمیل نقطه نظرهای خود دست بر میدارید. و به دنیای همسرتان قدم میگذارید. با این کار از تنش میان شما و همسرتان کاسته میشود و روند گفتگوی طبیعی را بدون هیچ گونه عصبانیتی پی خواهید گرفت
این روش به شما کمک میکند به جای دفاع از گفتههای خود به گفتههای همسرتان متمرکز شوید و از این طریق اختلاف پیش آمده را حل کنید. در این تمرین شما به نوبت حقیقت دیدگاه همسرتان را که خالصانه با آن موافق هستید کشف کرده و به طریقهای خیرخواهانه و مجاب کننده آن را تصدیق خواهید کرد. این کار باعث میشود موضوع اصلی که باعث ناراحتی شما و یا همسرتان شده است کشف شود و از گفتگوهای حاشیهای پرهیز شود.
یکی از راههای خاتمه دادن به دعوا این است که دست از سرپوش گذاشتن روی ناراحتی خود بردارید تا زخمهای هیجانی شما خودش را نشان بدهد. میتوانید بگویید: “من واقعاً دارم اذیت میشوم”، “سردرد گرفتم”، “استرس دارم”، “از اوضاع پیش آمده میترسم” یا “کمکم دارم احساس میکنم خسته و فرسوده شدهام”
یک راه دیگر این است که به طور صریح درخواست آتشبس کنید. میشود گفت: “میتوانیم کمی استراحت کنیم؟”، “این دعوا مرافعهی ما را به هیچ کجا نمیرساند”، “نمیتوانم ادامه بدم، احتیاج دارم یک کم استراحت کنم”، “چهطوره کمی نفس بکشیم، استراحتی بکنیم؟” یا حتی “میشود تمامش کنیم و بعداً با هم گفتگو کنیم، من الان واقعاً به این کار احتیاج دارم؟”
روش بعدی این است که به دعوا ادامه بدهید اما شرایط آن را عوض کنید. برای مثال با لحنی آرام بگویید: “میشود صدایت را به یاری پایین لطفاً؟”، “خوشحالم که دربارهاش بحث میکنیم اما خواهش میکنم فریاد نزن.”، “لطفاً از موضوع بحث دور نشو.” یا “میتوانی این حرفها را بدون هیچ قضاوتی دوباره بزنی؟”
باید نظرتان را در این خصوص اعلام کنید که دعوا شما را به جایی نمیرساند. مثلاً بگویید: “این بی معنی است، درست نمیگویم؟ به هیچجا نمیرسیم”. “داریم زمان و نیروی خودمان را بیفایده تلف میکنیم. این طور نیست؟” یا “چهقدر باید در مورد این موضوع با هم دعوا کنیم؟”
گاهی میتوانید تلاش کنید تا مشکلات را از دیدگاه دیگری ببینید و در نتیجه شرایط را بهتر کنید. مثلاً بگویید: “من حرف تو را نمیفهمم. کمکم کن بفهمم” یا “اجازه بده ببینم میتوانم این مسأله را از نگاه تو ببینم”.
این واژه میتواند بسیار تأثیرگذار و آرام بخش باشد، ولی وقتی گیر این فکر میافتیم که “حق با من است، تو اشتباه میکنی” و آن را تکرار میکنیم، گفتن عبارت “ببخشید” خیلی سخت میشود. به جای پافشاری بر روی عقیده اشتباه خود میتوانید بگویید: “من را ببخش. نمیخواستم آزارت بدهم”، “عذر میخواهم. بدجوری تحت فشار بودم”، “نمیخواستم منظورم را این طوری بیان کنم. دوست داری طور دیگری بگویم؟”، “میتوانم درک کنم که چهقدر آزار دیدی، خواهش میکنم مرا ببخش”.