□
دریاهای چشمِ تو خشکیدنیست
من چشمهیی زاینده میخواهم.
پستانهای ات ستارههای کوچک است
آن سوی ستاره من انسانی میخواهم:
انسانی که مرا بگزیند
انسانی که من او را بگزینم،
انسانی که به دستهای من نگاه کند
انسانی که به دستهای اش نگاه کنم،
انسانی در کنارِ من
تا به دستهای انسانها نگاه کنیم،
انسانی در کنارم، آینهیی در کنارم
تا در او بخندم، تا در او بگریم…
□
خدایان نجات ام نمیدادند
پیوندِ تُردِ تو نیز
نجات ام نداد
نه پیوندِ تُردِ تو
نه چشمها و نه پستانهایت
نه دستهایت
کنارِ من قلب ات آینهیی نبود
کنارِ من قلب ات بشری نبود…