احسان علیخانی را همه با ماه عسل میشناسند، برنامهای که خودش در شکلگیری آن تلاش کرده و حالا که به ثمر رسیده است، زیر سایهاش رفته و استراحت میکند. برنامهای که قصههای آدمهای معمولی همین حوالی را روایت میکند و به تصویر میکشد. غصهدارمان میکند و تلنگری به وجدانمان میزند. سر از دردهایی باز میکند که کمتر کسی حاضر است پای آنها بنشیند، چه برسد به اینکه بخواهد نحوه روایت کردنش را مدیریت کند.
احسان علیخانی در نظرسنجی ایدهآل به عنوان مجری محبوب انتخاب شده و «ماه عسل» هم هر شب مهمان خانههای شماست. همین بهانهای میشود تا قرار گفتوگویی ترتیب بدهیم. گفتوگویی که چند روز مانده به ماه رمضان و شروع برنامه ماه عسل در آخرین ساعات پایانی شب شکل گرفته است. تنها ساعتی که میتوانستیم با فراغ خاطر بنشینیم و در مورد برنامهای که خود احسان خالق آن بوده با او حرف بزنیم.
ماه حیاط خلوت زندگی
ماه رمضان چه ویژگی دارد که برنامهسازها، کارگردانان، بازیگران و … در آن به این میزان محبوب میشوند؟
میتوان از زوایای مختلف به آن نگاه کرد. حسم این است که میتوان اینطور گفت که ماه رمضان حیاط خلوت زندگی روزمره ما است؛ چیزی مانند تراس خانه، کمی متفاوتتر از دلمشغولیهایمان. اما همان مثال حیاط خلوت بهتر است. چه آدمهایی که به فضای معنوی ماه رمضان معتقد هستند و چه آنهایی که اعتقادی ندارند، در ایام این ماه تحت تاثیر فضای آن قرار میگیرند. آدمها کمی آرامتر میشوند و با طمانینه تفکر و عمل میکنند. حسم در این است که شاخک آدمها فعالتر است و افراد زیادی در این ماه تحت تاثیر همین فضا، حساسیتشان بالاتر میرود و تمرکزشان بیشتر میشود. یک سیکل 30 روزه است که پیوستگی دارد و میتوان برای آن برنامهریزی کرد.
همیشه در دل ماه رمضان یک نظم خاصی میبینیم، شکلی که حتی بینظمیهایش هم سر جای خودش قرار گرفته است. همین نظم است که آدمها خودشان را با آن تطبیق میدهند، بنابراین ماجرا برای آنها تبدیل به روتین میشود و با دقت بیشتری به خیلی از اتفاقهایی که در طول سال به سادگی از کنار آن گذر میکردند، نگاه میکنند. برای همین است که من همیشه مدعی هستم و از این فضا دفاع میکنم؛ اینکه در برنامه من طرح یک سری از موضوعات الزامی است. اگر من یک سری از این موضوعات را در زمان دیگری مطرح کنم، دیگر آن تاثیرگذاری مورد نیاز را ندارد، چون مخاطب تمرکز همیشگی را ندارد. به همین دلیل است که در این ماه سعی میکنیم به موضوعاتی بپردازیم که در ایام دیگر سال آدمها خیلی به آن فکر نمیکنند. انگار که دریچه قلب آدمها باز است و میزان حساسیتشان بالاتر است.
باتوجه به همه این شاخصههایی که گفتم، میزان تاثیرپذیری بالاتر میرود؛ چراکه بستر فراهم است. از صبح تا شب آدمها در زندگی عادی واکنشهایشان فعالتر است و مکانیسم دفاعیشان بالاتر قرار دارد. این پسزدگی در ماه رمضان کمرنگتر است. آنها پای برنامه مینشینند، آن را می بینند، میشنوند و بعد از آن در موردش تصمیمگیری میکنند. این فضای خوبی برای کار در زمینه برنامهسازی، سریال سازی و حتی گفتوگو و موسیقی است. در این ماه شما به عنوان تولیدکننده روی موجی سوار هستید که جذاب است.
ماهی که کمتر غر می زنیم
برنامههایی که در ماه رمضان تولید میشوند، در اکثر مواقع با موفقیت روبهرو میشوند، چرا این موفقیت در طول سال تکرار نمیشود؟ مثلا نمیتوان روالی را برای تکرار ماه عسل در تمام طول سال در نظر گرفت؟ همین ویژگی که میگویید تنها در ماه رمضان دیده میشود؟
فارغ از ابعاد رسانهای ماجرا و تمام چالشهایی که در این مورد وجود دارد، تصورم همین است که گفتم. دلیلش هم این است که آدمها در طول سال دچار تفاوت سلیقهای نمیشوند بلکه شکل و نظم زندگیشان تغییر میکند. میزان شکایت کردن و غر زدن در ماه رمضان کمتر است و بار نقد کلام در تمام حوزهها در سراسر ایران به کمترین میزان ممکن میرسد. این مساله را بین دوستان روشنفکرم هم میبینم. یکی از خواص روشنفکر بودن، نقد کردن است. اگر نقد را از او بگیری، هیچ چیز از او باقی نمیماند، حتی روشنفکران هم تحت تاثیر ماه رمضان در یک اتمسفری قرار میگیرند.
این موضوع جذاب و قابل بررسی است و باید فکر کرد که چه کاری میتوان انجام داد که قسمتی از این فضا را با خودمان به بیرون ببریم؟ همیشه با خودم فکر میکنم که ماه رمضان شبیه زمانی است که ما دوست داریم یک سری از مسائل را با خودمان مرور کنیم،زمانی که میخواهیم با خودمان روبهرو شویم. با خودمان میگوییم که 11 ماه اینطور زندگی کردیم و حالا یک ماه هم اینطور زندگی میکنیم. فضا را بررسی و از آرامی آن استفاده میکنیم. در این ماه همهچیز آرامتر و نرمتر است. همین آرامشی که آدمها در ماه رمضان دارند آنها را برای پذیرش خیلی از اتفاقها آماده میکند، اما درست بعد از عید فطر همه چیز یادمان میرود.
مانند خود من، درست مثل حسی که بعد از مراسم تشییع جنازه داریم. اقلیمی که ما زندگی میکنیم، اقلیم هیجان و احساس است، ما همیشه یک نگاه تقویمی داریم. خود من هم همینطور هستم، اما ایکاش که این نگاه را نداشتیم. کاش میتوانستیم این احساس را با یک عقلانیتی گره بزنیم. تعدادی از انسانها هم اینطور زندگی میکنند، آدمهایی در همین کشور خودمان هستند که همیشه تحت تاثیر اتمسفر ماه رمضان زندگی میکنند و خوش به حالشان. به نظرم برنده این آدمها هستند.
بازيگري بهعنوان يک شغل
هیچ برنامهسازی دوست ندارد، پیشپیش در مورد غافلگیریهای برنامهاش صحبت کند، اما میتوانید به ما بگویید که ماه عسل سورپرایز ویژهای در برنامه جدیدش دارد؟
در ایام جام جهانی هستیم و دوست دارم یک مثال فوتبالی بزنم؛ معمولا مربی عاقل، مربی است که دست به ترکیب تیم برنده نمیزند. ریسک بالایی دارد، اما نمیتوانم منکر خلاقیت و پویایی شوم. من جزو برنامهسازانی هستم که عقیده دارم، برنامهسازی موفق است که عنصر خلاقیت و پویایی در او وجود داشته باشد. اگر در رسانه، پویا نباشی عملا مردهای و تنها یک سری اتفاقات آرشیوی را تهیه میکنید.
ساختار «ماه عسل» همان است و ممکن است تنها تغییری که در آن دیده شود، روند چینش مهمانها، دکور، تیتراژ، آیتمها و شاید حتی شکل اجرای من باشد. خودم این را تجربه کردهام که سال به سال اجرایم در «ماه عسل» فرق کرده است. عدهای عقیده دارند پختهتر شده و عدهای اعتقاد دارند عقلانیتر شده است. اعتقاد خود من در این است که بزرگتر شدهام. سادهاش اینطور است که اجرای من احسان علیخانی 31ساله، با اجرای 25 سالگیام فرق میکند. هشت سال عمر و تجربه تفاوتهایی را در این بین ایجاد میکند. تفاوتها در همین است، اما نکته ویژهتر از همه سوژه است. برنامه «ماه عسل» یک بستر است.
یک ریالتی شو گفتوگو محور است که سوژه، بخش عمده آن را بر عهده دارد. شکل برنامههای معتبر در تمام دنیا همینطور است. 10 سال برنامهای یکشکل است، اما سوژهها با هم فرق میکنند. قصه آن تغییر میکند. تمام تلاش من برای هر چه بهتر بودن «ماه عسل» در این است که مبتنی بر قصه باشد. سعی کردم هیچوقت عنصری را اضافه نکنم تا شاخصه قصهگویی و روایت را از ماه عسل بگیرد.
انتخاب قصه ها
ملاک شما برای انتخاب قصهها چیست؟
سالهاست که از تجربههای خودم و دیگر بچههای ماهعسل استفاده میشود. در طول سال کلی موضوع و سوژه به آنها داده میشود، اما در این موضوع ویژه از کسی استفاده میکنم که جزو همکاران خود شماست.
خانم نوابینژاد؛ ژورنالیستی که بیشتر از 20 سال میشود که در حوزه اجتماعی فعالیت دارد. در جلسات مینشینیم، با هم حرف میزنیم و موضوعات را با هم مرور میکنیم. مثلا میگوییم امسال دوست داریم در مورد آلزایمر حرف بزنیم. اینطور به آن فکر میکنم؛ زن و شوهری سالیان سال عاشقانه با هم حرف میزنند و بعد از یک زمانی زن دیگر شوهرش را نمیشناسد.
یک پدر و دختر سالیان سال با هم زندگی کردهاند و از یک جایی به بعد، پدر دیگر او را به عنوان دخترش به یاد نمیآورد. حالا زندگی آنها چطور میشود؟ به این فکر میکنیم و بعد سوژهها را پیدا میکنیم. اما در این جلسات که خیلی مرتب هم برگزار میشود، به سوژه فکر میکنیم و نظرات مختلف میدهیم که قدم بعدی چیست.
همه موضوعات عمیق ، تلخ هستند
کفه تلخی در سوژههایی که انتخاب میکنیدخیلی سنگینتر است، میخواهید دل مردم را ریش کنید؟
با سوالی که پرسیدید مساله دارم. اگر این کار را نکنم شبیه ایام دیگر سال میشویم. یک جمله کلیشهای هم دارم، اما به آن اعتقاد دارم و هیچ راه فراری هم وجود ندارد. «قاتب همه موضوعات عمیق دنیا تلخ است و ناگزیریم که بپذیریم.» درست است پارسال هیچ موضوع شیرینی نبود، اما امسال یک سری سوژهها هستند که به طور ذینفع شیرین هم هستند. اکثر این موضوعات قابل تامل هستند. به نظرم آدمهایی که از این موضوعات فرار میکنند، مسئولیت اجتماعی ندارند. اگر با شنیدن این موضوعات بغض میکنید یعنی یک وجدانی در دلت هنوز بیدار است.
یک دکمهای در وجودت هنوز وجود دارد که روشن میشود. اما آن کسی که فرار میکند، از یک واقعیت میگریزد که نمونههای زیادی از آن در کشور ما دیده میشود. ما از درد فرار میکنیم. وقتی از درد فرار کنید، تبدیل به رنج میشود. دیگر هیچ کاری نمیتوان در مقابل آن انجام داد. خوش به حال کسانی که جلوی درد میایستند و با آن زندگی میکنند. اگر با درد زندگی کنید، دیگر برای شما تبدیل به رنج نمیشود اما اگر از آن فرار کنید، همیشه در ناخودآگاه ذهنتان حضور دارد و با گذشت زمان تبدیل به رنجی میشود که همیشه با شما همراه است.
قصه های مهم
بین مهمانهایی که انتخاب میکنید، نخ تسبیح دیده نمیشود؟ روند انتخاب کردن مهمانها چطور است؟
همیشه یک تناقض بین مهمانهایی که کنار هم مینشینند دیده میشود. هیچ شباهتی ندارند و درست نقطه مقابل همدیگر هستند. در چینشها همیشه یا یک تناقض دیده میشود یا یک ضرباهنگ یا امتداد یا تقاطع و تضاد. این طور نیست که همیشه به هم مربوط شود.
شما کل سال درگیر سوژههای ماه عسل هستید؟
درگیری فیزیکی نه اما درگیری ذهنی داریم. از همان فردایی که برنامه تمام میشود، هر کسی که من را میبیند، برای من سوژه دارد. این قضیه در مورد بچههای ماه عسل هم صدق میکند. فکر میکنم در تمام صدا و سیما از دفتر مدیران بگیرید تا دفتر فنی تماس میگیرند و میخواهند برای ماه عسل سوژه بدهند اما کماکان میگویم که سوژههای ماه عسل را خودمان انتخاب میکنیم و این طور نیست که دیگران بخواهند به ما سفارش سوژه بدهند.
فقط یک بار بغض کردم
بین مهمانهایی که تا به حال داشتید، برخورد خودتان چطور بود. از مقابله با آنها متاثر نشدید؟
هر کسی جای من در ماه عسل برنامه اجرا میکرد، خیلی بیشتر از این حرفها منقلب میشد. خیلی مقاومت میکنم و همیشه به سنگدلی محکوم میشوم. اگر بخواهید خیلی بار احساسی را به دوش بکشید، یک جایی کم میآورید. برای خیلیها هم این موضوعات اصلا قابل درک نیست. در تمام این سالها که ماه عسل را اجرا کردم، تنها یک بار بغض کردم و شاید حلقهای از اشک هم در چشمانم حلقه بست. همان روزی که مادری که قلب پسرش را اهدا کرده بود، مهمان برنامه بود. گیرنده قلب را کنارش نشاندم و نمیدانست.
با این صحنه مواجه شد و مرد شروع کرد به توضیح دادن که این قلب جدید که وارد قفسه سینه من شده، اخلاقم را عوض کرده است و همه اخلاقهایی که میگفت، منش پسر همان مادر بود. او کمکم متوجه شد و شروع به صحبت کردن با قلب پسرش کرد. به سینه مرد نگاه میکرد و با بچهاش دیالوگ برقرار میکرد. به نظرم خیلی صحنه عجیبی بود و من هم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. آن روز حتی زودتر از زمان تعیین شده آنتن را تحویل دادم و صادقانه گفتم که توان ادامه دادن را ندارم، برنامه را زودتر از ما بگیرید، چرا که فضای برنامه خیلی فضای عجیبی شده است.
تیغ دولبه
شما تهیهکننده برنامه هستید، اجرا را هم بر عهده دارید، خودتان هم کارگردانی هنری میکنید، تهیهکننده هم هستید؟ به یک تعادل بیشتر فکر نکردید؟
برنامههایی که خودم میسازم و خودم هم اجرا میکنم، کارگردانی را هم خودم بر عهده میگیرم. در تلویزیون دو کارگردان داریم، یک کارگردان هنری و یک کارگردان تلویزیونی. اما در برنامهای که خودم اجرا نمیکنم، این کار را برعهده میگیرم. اما میتوانم این را بگویم که بچههای پشت صحنه ماه عسل، همه از بهترینهای تلویزیون هستند و از من زحمت بیشتری میکشند، دوست دارم شاکله ماجرا و اهدافش یک پیوستگی داشته باشد.
هارمونی که ایجاد میشود، به روایت هر چه بهتر داستان کمک میکند، هر چند که لبه خیلی خطرناکی است؛ در این اینکه میتواند شما را بالا بکشد، میتواند شما را به پایین هم پرت کند. فعلا که تا همین حالا همه چیز خوب بوده است و دوستان زیادی برای این خوب بودن کمک کردهاند. باید بگویم که بین احسان علیخانی تهیه کننده تا احسان علیخانی مجری یک لشکر قرار دارد.
این طور است که میخواهید کامل باشید و برای بد بودن فقط خودتان را سرزنش کنید؟ یعنی تهیهکنندگی را خودتان برعهده میگیرید تا بهانه سرزنش کردن را از بین ببرید؟
قبل از اینکه من اجرا کنم، تهیهکننده و کارگردان بودم.در سال 79 یا 80 به عنوان تهیهکننده یک مستند ساختم. اتفاقا من تهیهکننده و کارگردان بودن را بیشتر از اجرا دوست دارم. ضمن اینکه حرفی که میزنید حرف خوبی است. دیگر بد بودنت را نمیتوانی گردن کسی بیندازی.
گفت وگو یا رزم ؟
با این سختیها چطور کنار میآیید؟ تا به حال شده که مهمانهای برنامه روی دور حرف زدن نیفتاده باشند و شما برای روشن کردن موتور آنها دائم مجبور به حرف زدن شوید؟
دو تجربه در زندگیام دارم؛ گفت و گو با آدمهای معروف و گفت و گو با خود مردم. گپ زدن با مردم برای من خیلی جذابتر است، چرا که هیچ فیلتری ندارد. آدمی که صاحب شهرت است و قرار است در برنامهای به گفت و گو بنشیند، از ساعتها قبل با خودش به جوابهایی که قرار است بدهد، فکر میکند. یک جاهایی شبیه رزم است.
او دائم به خودش فکر میکند که چه حرفهایی برای او خوب است و کدام بد؟ و من به عنوان مجری باید تبحر لازم را داشته باشم. اما آدمهای معمولی این طور نیستند. کسی وارد «ماه عسل» میشود، دوست دارد زندگیاش را برای مردم تعریف کند. درست است سختی دارد، ممکن است آدم وارد فضاهایی شود که باید در گفتوگوها حواس جمعتر باشی اما لذتبخشتر است.
چرا؟
به همان دلیل پویایی که در ابتدا با هم صحبت کردیم. قصههای آنها با هم تفاوت دارد و همین تفاوت است که جذابیت لازم را برای مخاطب ایجاد میکند.
برنامه کی پخش میشه ؟!
گاهی اوقات یک مخاطب عام تلویزیونی بیشتر دوست دارد مهمانها صحبت کنند، اما شما جای آنها را میگیرید، تا به حال تذکری در این مورد به شما ندادهاند؟
به نظرم خیلی واضح است. کسانی مهمان برنامه من میشوند که نه نویسندهاند، نه شهرت دارند، نه مولف هستند و در زندگی استودیوی برنامه زنده ندیدهاند. مدتی طول میکشد تا یخشان آب شود و خودشان را با شرایط محیطی وفق دهند. خیلی از آنها تمرکز ندارند. از آن جایی که من خیلی روی مستندات زندگی آنها کار کردهام، تلاشم در این است که خود آنها قصهشان را برای مخاطب روایت کنند و از آنجایی که اهل مذاکره نیستند و فضای استودیو خیلی به آنها فشار میآورد تلاش میکنم با کلام آنها را وارد جاده روایت کنم .
اتفاقا من عاشق سکوت کردن در ماه عسل هستم. اگر از من میپرسیدید که کدام برنامههای ماه عسل را دوست دارم، میگفتم همانهایی که من بیشتر سکوت کردهام و مهمان روی دور حرف زدن افتاده است. این یعنی عالی است و قصه اش را روایت میکند اما یک جاهایی نمیشود. مجالی برای این کار نیست. باید تمرکز کند و قصهاش را تعریف کند. چند باری روی آنتن گفتم؛ مهمانی داشتیم که برنامه تمام شده و از من پرسیده که برنامه چه زمانی پخش میشود؟ هیچ ذهنیتی از برنامه زنده ندارد. یا یکی دیگر بعد از گذشت نیم ساعت که روی آنتن بودیم، از من پرسیده که برنامه چه زمانی شروع میشود؟! برای همین کار من یک کم سخت است.
تواضع بیمعنی است
چطور است که یک سالهایی اجرای «ماه عسل» را بر عهده ندارید؟ این بودن و نبودنها چه تاثیری روی شما دارد؟
قاطعانه در سال 93 میتوانم بگویم، یک یا دو سالی که در برنامه ماه عسل نبودم، خیلی خوشحالم. معمولا من سالهای فرد اجرا نداشتم. سال هشتاد و هفت و نود یک، اجرا نکردم و جالب است که در دهه نود،اولین سال فردی است که اجرا دارم، باید دید چطور میشود.
چرا اینقدر از نبودنتان خوشحال بودید؟
شاید از این جهت که نبودم و خودم را ترمیم کردم. برنامه را تماشا کردم، فیلم دیدم و به سفر رفتم و سال بعد برنامه را پختهتر اجرا کردم. من هفت سال بزرگتر شدهام. این خیلی کمک میکند. ضمن اینکه من همیشه یک نظریهای در اجرا دارم؛ هرقدر کمتر در اجرا باشی، بهتر است. جذابتر خواهی شد؛
برای اینکه کمتر دیده میشوی، کمتر حرف میزنی و به تکرار نمیافتی. مخاطبی که تورا دنبال میکند، میتواند منتظرت بماند. اگر هر روز روی آنتن باشی، تبدیل به آکسسوار میشوی و اولین سؤالی که حق دارد بپرسد این است که کجایی؟ همین که با خودش پرسد «مگر برنامه دارد؟» نشان میدهد چند نفر منتظر برنامهات هستند اما اگر همیشه برنامه داشته باشی، دیگر کسی در انتظارت نیست.
پس با این حساب، فاصله گرفتن از ماه عسل را دوست داشتید؟
خیلی زیاد. من اعتقاد زیادی به کم کاری در تلویزیون دارم. اما خب سخت است، خیلی از بچهها برای امرار معاششان کار میکنند. باید بگویم من و آدمهایی که شبیه من فکر میکنند، در مقابل این مساله خیلی مقاومت میکنند، درمقابل درآمد، شهرت و اعتبار برای یک هدفی که مهم است، میگذارند. کار سختی است.
به عنوان سؤال آخر، «ماه عسل» را احسان علیخانی، «ماه عسل» کرد، یا احسان علیخانی «ماه عسل» را «ماه عسل» کرد؟
سال هشتاد و شش شبی در همین ساعتها و همین موقعها بود، سفارش برنامهای را به من دادند که تهیهکننده و مجری آن باشم. دقیقا همین موقعها بود که من پیشنهاد دادم دوست دارم برنامهای را بسازم که مردم بیایند در آن حرف بزنند. به نامش خیلی فکر کردم. اولین اسمی که به ذهنم رسید، «ماه عسل» بود. همان موقع بود که ماه عسل به دنیا آمد. در اینکه در شکلگیری آن احسان علیخانی موثر بوده است؟
باید جواب بدهم بله. اگر منکر این قضیه شوم، خب دروغ گفتهام و تواضع بیمعنی است. درست است، من این برنامه را ساختم و خلق کردم اما زورش آنقدر زیاد شده است که دیگر حالا من زیر سایهاش رفتهام. ماجرا شبیه پدر و پسری است که پسر نسبت به پدر خیلی معروفتر و محبوبتر است و به جایی رسیده است که میتواند به پدر یاد بدهد. شاید یک رابطه این طوری باشد. به این خاطر که زلفش به آدمهای بسیاری گره خورده است. دیگر از من عبور کرده است.
به همین دلخوش هستم. شاید کسی باور نکند، اما برای من مهم است که در به وجود آوردن این گوهر گرانبها سهم داشتم. اینکه امسال یا سال بعد فرد دیگری با این موضوع کار کند برای من دغدغه نیست و در واقع خوشحال میشوم که سالی تماشاگر ماه عسل باشم که این اتفاق هم افتاد. شاید قبلا ناراحت میشدم، اما حالا برایم جذابتر هم هست. همیشه این عنصر خلق کردن برایم جذاب بوده؛ اینکه یک اتفاق با شکوه را خلق کنی. همیشه با خودم میگویم خوش به حال موذنزاده که چیزی را خلق کرده است که از خودش خیلی بزرگتر است.
مثال دیگرش ربنای شجریان است. خیلی مثالهای دیگر در این مورد وجود دارد. فیلمهایی که در سینما به نمایش در میآید. کتابهایی که نوشته میشوند. گاهی اوقات آن اثر از خالقش بزرگتر میشود. ضمن اینکه من در شکلگیری و بزرگ شدن ماجرا سهم زیادی داشتم. به نظرم در بزرگ شدن ماه عسل خود مردم سهم عجیبی داشتند. این برنامه با قصههای مردم جذاب شده است. وگرنه اجرای ساده مردم را خیلی خسته میکند.