عمو یا لولو؟!
وقتی واکنشها و رفتارهای کودک را در مرحلههای مختلف رشد بررسی میکنیم، متوجه میشویم واکنش و احساس کودک در ماههای مختلف، نسبت به اشخاص جدید کاملاً متفاوت است. برای مثال، تغییر احساس و واکنش نوزاد نسبت به
پزشک اینگونه است : نوزاد دو ماهه اصلا توجهی به پزشک ندارد و هنگامی که نوزاد برای معاینه روی تخت خوابانده میشود، ممکن است بیشتر به مادرش نگاه کند ولی نوزاد در چهارماهگی، برای پزشک یا اطرافیان بسیار شیرین است، چون وقتی پزشک به او لبخند میزند یا برای او صدا درمیآورد، طفل در جواب لبخند میزند و دست و پای خود را با شوق حرکت میدهد. او تلاش میکند تا به صداهای اطرافیان پاسخ دهد.
از 5 ماهگی، طفل شروع به تغییر میکند و در نه ماهگی، با دیدن یک غریبه، فوری ساکت میشود. با شک و تردید شخص را مینگرد و بالاخره شروع به گریه میکند و گاهی مثلا در مطب پزشک ، مدتها بعد از تمام شدن معاینه باز هم فریاد میکشد. این مرحله، برای نوزاد بسیار حساس است و مقابل اشخاص جدید احساس خطر کرده، داد و فریاد میکند. به این رفتار کودک، ترس یا اضطراب از بیگانگان گفته میشود و این سوال پیش میآید چرا کودکی که تا چندی قبل به همه لبخند میزد ناگهان از همه میترسد؟
کودک از 6 ماهگی، کمکم میتواند اشخاص یا اشیایی را که جلوی چشمش نیستند، به خاطر آورد، یعنی حافظه او در حال
رشد است. او در ماههای اول، فقط حافظه شناخت دارد، یعنی تنها وقتی والدینش را میبیند، آنها را میشناسد و اگر آنها را نبیند، نمیتواند آنها را به خاطر آورد اما او از ششماهگی، به حافظه بازیافت دست پیدا میکند، یعنی به تدریج میتواند چیزهایی را که نمیبیند هم به یاد آورد. با شکلگیری حافظه بازیافت، او تصویر پدر و مادر را حتی اگر جلوی چشمش است، مقایسه میکند. اگر کودک نتواند تصویر این شخص را در حافظه بازیافت خود پیدا کند، دچار ترس میشود و این سوال برایش پیش میآید که این فرد جدید کیست؟
از 6 ماهگی تا 9 ماهگی کودک نمیتواند تجربههای گذشته خود را به یاد آورد و حادثهها را بهطور منطقی پیشبینی کند. او بهطور کامل در زمان حال زندگی میکند. بنابراین وقتی چهره جدیدی میبیند، نمیتواند تحلیل کند که چرا این شخص آشنا نیست و نمیتواند پیشبینی کند که چه چیزی ممکن است پیش بیاید. او چون قادر به راه رفتن و فرار کردن نیست، تنها راه چارهای که پیدا میکند، گریه و داد و فریاد است.
در 15 ماهگی اضطراب بیگانه کمکم برطرف میشود، زیرا طفل میتواند با تجربههای گذشته خود، تا حدی آینده را پیشبینی کند و شاید این تصور در او به وجود میآید که من این فرد را نمیشناسم، ولی قبل از این، مادرم به من کمک کرده و همه چیز روبهراه شده و دلیلی ندارد که از این فرد بترسم.
بنابراین ترس از بیگانه و اضطراب ناشی از آن، یکی از مرحلههای رشد روحی کودک است و اوج آن در 9ماهگی است و تا 15 ماهگی برطرف میشود. اگر فرزند شما در میاه سال اول تولدش،به اشخاص و جاهای جدید، حساس است و غریبگی میکند، برای محافظت او از ترس زیاد، او را از بیگانگان کمی دور نگه دارید تا کمکم با آنها آشنا شود ولی هرگز او را از دیدن اشخاص غریبه یا مکانهای جدید محروم نکنید. این طبیعت طفل است که نسبت به اشخاص غریبه در این سن، مشکوک باشد تا وقتی بتواند آنها را بشناسد. البته طفل به تدریج به شخص غریبه نزدیک میشود و در نهایت، با او دوست میشود. آشنا شدن
طفل با شخص غریبه، به روشهای مختلفی انجام میشود. ممکن است ابتدا آرام کنار او بایستد و خیره به او نگاه کند یا موقرانه چیزی را که در دست دارد، مثلا عروسک خود را به او بدهد و بعد پس بگیرد یا ممکن است اسباببازیهای کوچک و قابل حمل خود را از اتاقش بیاورید و جلوی شخص غریبه بریزد.
بنابراین اگر بزرگسالان، هنگامی که یک کودک آنها را ورانداز میکند، او را تنها و به حال خود بگذارند و به محض دیدن کودک به سمت او نروند و دائم با او صحبت نکنند، کودک نیز برای آشنا شدن با آنها جرات پیدا میکند. مادران میتوانند این نکته را به دیگران تذکر دهند که کودک از توجه فوری و سریع آنها نسبت به خود خجالت میکشد یا هراسان میشود و اگر کمی صبر کنند، او زودتر با آنها آشنا خواهد شد.
وقتی کودک شما توانست راه برود، به او فرصت کافی برای آشنا شدن با افراد غریبه را بدهید. مثلا هفتهای چندبار او را با خود به خرید ببرید. اگر امکانش وجود دارد، هر روز کودک خود را به مکانهایی ببرید که سایر کودکان کوچک نیز در آنجا بازی میکنند؛ مثلا محوطههای بازی در پارکها. البته کودک شما برای همبازی شدن با آنها لذت میبرد و اگر از این سن، به بازی در کنار آنها عادت کند، به موقع، یعنی در دو یا سه سالگی، برای بازیهای دستهجمعی آماده خواهد شد. اگر کودک شما تا 3 سالگی با بچههای دیگر رابطه برقرار نکند، ممکن است ماههای زیادی طول بکشد تا در آینده با آنها آشنا شود.