اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

دوست دارم تا ابد یادت کنم
با صدایی خسته فریادت کنم
دوست دارم با تو باشم هر زمان
گر تو باشی،من نبارم بی امان

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

یــادت برایم
همانند قصه سیــگار پیرمردیست
که سالهاست میگوید نـخ آخـر است …

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

یاد سهراب بخیر آنکه تا لحظه خاموشی گفت:تو مرا یاد کنی یا نکنی من بیادت هستم!

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

” تــــــــو … “
یـــــــادگـار روزهــــــایـی هـسـتـــی ،
كــه نــه فـــرامـــــوش مـی شــونـد
و نـــه تـكــــــرار …

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

 قالیچه یادت را هرگز بر ایوان فراموشی پهن نخواهم کرد!دوست دارم

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

تو” آن نیستی که به یادت بیاورم ،
“تو” آن همیشه ای که به یادم می مانی . . .

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

یاد تو
هیچ گاه از بین نمیرود
بلکه
از سطری
به سطری دیگر
منتقل میشود…
و اینست قانون پایستگی چشمانت!

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

در این هیاهوی شلوغ
” یادت لحظه ای مرا گم نمیکند”
و به هرجا میروم پیش تر از من آنجاست !

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

گر دلت یاد کسی کرد و فرو ریخت به یاد آر ، که من نیز به یاد تو چنینم…

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

تو مرا فریاد کن ای هم نفس / این منم آواره ی فریاد تو
این فضا با بوی تو آغشته است / آسمانم پر شده از یاد تو . . .

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

دریــا مــی‌شــوم؛
وقتــی هــر شــب
در بستــرم، یــــاد تــو جــاری ســت؛
مثــل رود . . .

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

 دلتنگی میکنم… ولــی حق نـــــدارم بهانہ بگیرم… به یادت می افتم… ولی حـق نـدارم اشک بریزم… تو را میخـواهم… ولــی حـق نــدارم سراغــت را بگـیرم… خــواب تورا میبینم… ولــی حق ندارم تعبـیر آمدنـت را کـنم… بـی قرار میشـوم… ولــی حـق گلایه ندارم… دلـم می گــیرد… ولــی حتـــــی حــق صداکردنت را ندارم… “”””قول داده ام”””

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

لحظه های خسته ام را بی نگاهت رنگ نیست
در فضای سینه ام جز یاد تو آهنگ نیست

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

اگر خوابی اگر بیدار و یا در عالم دیدار ، بدان قلبی به یاد تو همیشه می کند فریاد

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

روز بی تو را
به هر جان کندنی می شود دوام آورد
اما انصاف کن
با شبی که پر از یاد توست چه کنم!؟

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

اینقدر خیره میشدند

به لحظه های شیرینمان

که اینـــک

فقط خاطره های خوش

عذابم میدهد

ولی من که به شوریِ چشم اعتقاد نداشتم . . !

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

کاش خودت هم

مثل خاطراتت

برای ماندن سرسخت بودی . . .

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

خطــر داشتـــ

امــا !

خاطرتـــ می ارزید

که از تـــو این همه خاطـــره بسازم !

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

بعضی وقت ها شریک تمام خاطراتت

فقط یک شماره ی خاموش است . . .

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

اینجا

کسی

بر زمین افتاده

تو با خاطراتت

از رویش

رد شدی و رفتی

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

دیگر خودت هم برگردی نمیپذیرم !

من فقط با خاطراتت زنده ام !

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

زندگی یعنی یک نگاه ساده

تنها چند خاطره…

و

تنها چند لحظه…

زندگی یعنی همین

نگاهی به یک عکس ساده

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

من برایت خاطره ساختم . . .

امّا آخرش چه ؟!

تمام زندگی ام را باختم . . .

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

مـَردُم چـه میفهمند

از قاب ِخالی ات کـنج اتـاقـم

خـاطـرات تـوست کـه ورق مـیـزند

نـگـاهـم را بـه نـقـش آفــرینی

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

تکثـــیر مــے ‌شـــونــد و نــمے ‌مــیرند …

سلـــولـــ ‌های خـــاطـــره‌ ات در مـــن …

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

این خاکستر که می بینی خاکستر سیگار نیست ،

خاطرات منند

که هر شب با خودم دود می شوند …

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

چقــدر باید بگذرد

تا مـن در مـرور خـاطراتم

وقتی از کنار تــو رد میشوم،

تنـــم نلــرزد…

بغضــم نگیــرد…

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

عابرانی که از کنارم می گذرند

مست عطر تنم

می شوند و …

نامش را که می پرسند

دلم می لرزد

چگونه بگویم خاطرات توست؟

اس ام اس یاد کردن و به یاد بودن و خاطرات قدیمی

طَبیــــب را خَـــــبر کـــُنید

به یاد آوَردم

یاد آن روز تَـــــلخ

آن بَدرَ قــــه

پشــــت قــَـدم هایَــــش را کاسه چَشــــــمانم خیس کــَـرده

به یاد آوردَم

که از اَزل دیوانـــــه بــــوده

نمیدانـَــم

دیوانه ی کــُـــدام دیوانه بـــــودم

که مــَـرا گوشـــــه نِشین این ویــــــرانه کرد

نَه نَه

مَن تـــــــنها خود را فَرامـــوش کرده ام

او هَمیشه هســـــت…

هَمین جا کنــــار مَن در خاطـــــــــراتم…