در قبرم هستم… خوابیده ام به پهلوی راست، گوش چسبانده ام به خاک، منتظر شنیدن گام هایت…
فاتحه بهانه است… فقط بیا…
—————————-
دستم به بیداریت که نرسید
این بارخواهشم را عوض خواهم کرد ؛
گوشه دنجی درخوابهای آشفته ام قرار بذار
—————————-
دردهایم…
لایک بخورید…
نوش جانتان!!!
—————————-
ﺻﺪﺍ .. ﺭﻓﺖ … !! . . . ﺗﺼﻮﯾﺮ .. ﺭﻓﺖ … !! . . . ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ .. ﻣﻮﻧﺪ ﻭ ﻧﺮﻓﺖ … !!
—————————-
روزها
هفته ها
ماه ها
و حتی سالها گذشتند
روزی خواهیم فهمید از زندگی
چیزی نداریم جز
خاطراتی که رهایمان نمیکنند…
—————————-
ﮪﯿـــــــﺲ
ﺣﺎﻟـــــﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺧـــــﻮﺏ ﺧـــــــــــــــﻮﺏ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧــــــــﻮﺏ ﮪﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﻭﻗﺘـــــــــــﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾـــﻢ
ﺧﻮﺑــــــﻢ
ﺍﺷــــــــــﮏ ﮪﺎﯾــــــــﻢ
ﺳﺮﺍﺯﯾـــﺮ ﻣﯿﺸــــــــﻮﺩ
ﻧﻘﺎﺏ ﺻﻮﺭﺗـــــــــﻢ ﺑﺎ
ﻗﻄــــــــﺮﻩ ﮪﺎﯼ ﺍﺷﮑــــــــــﻢ
ﺧﯿـــــــــﺲ ﻣﯿﺸـــــﻮﺩ
—————————-
تو راحـ ـ ـــت
بخوابـــــ ـ ـ..
من مشق گریهــ هایم ـهنـــوز مانـده…
—————————-
ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــه ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ
ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــم ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ
ﻣﺜـل ﺩﯼ , ﻣﺜـﻞ ﺑﻬﻤـــﻦ , ﻣﺜـﻞ ﺍﺳﻔﻨــــــﺪ
ﻣﺜـ ﺯﻣﺴﺘــــﺎﻥ
ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯد
نه به امدنی دلخوشم و نه از رفتنی غمگین این روزهادلم سکوت میخواهد
—————————-
من فرزندی به دنیا نخواهم اورد..
بگذار منقرض شود
این نسل غمگین
نسل تنها
نسل بی کس
نسل نفس بریده
نسل حسرت خورده
بگذار مـنـقـرض شود
—————————-
کمی عوض شدم؛
دیریست از خداحافظی ها غمگین نمی شوم؛
به کسی تکیه نمی کنم؛
از کسی انتظار محبت ندارم؛
خودم بوسه میزنم بر دستانم؛
سر به زانوهایم میگذارم و سنگ صبور خودم میشوم …
چقدر بزرگ شدم یک شبه !!!..
—————————-
این منم …
تنها …
تاریک …
خاموش …
رفت !
آنکه چراغ زندگیم بود !
حالا منم !!!
سرد …
غمگین …
خشمگین …
منتظرم !!!
نه، منتظر فرصت انتقامم !
اما وقتش که می رسد جا می زنم …!
و فقط این چشمانم هست که میدرخشد.
” و همیشه منتظرم …!!! “
—————————-
دنیای من…
“مجازیش” هم
غمگین بود!
—————————-
خستهـ ، شکستهـ ، غمگینـ
ببین چطور …!!!
بازیچه ی جذر و مد احساست شدم …
—————————-
بوسههای خداحافظی تلخاند
تلخ،
آقای مسؤولِ کنترلِ بلیت!
و تلختر آنکه ما هر دو شاعریم
قطارها سوت میکشند
و شاعرانی که نزدیک ایستگاه خانه دارند
شعرهای غمگینتری مینویسند.
—————————-
غمگین نباش
وقتی تشنه محبتی …
خنده لبهای خشکیده ات را….
به خون خواهد کشید
—————————-
درد داره
وقتی ساعت ها میشینی
به حرفایی که هیچ وقت قرار نیست بگی
فکر میکنی…
—————————-
هر کس یه جور زندگی رو ترجیح میده
من دوست دارم تنها تو اتاقم یه گوشه بشینم و دود سیگارم رو تماشا کنم…!
نه ناراحتم
نه افسرده
فقط اون بیرون چیز جذابی وجود نداره…همین!!!
—————————-
چه میفهمی از دل تنگم
گاهی به خدا التماس میکنم فقط خوابت را ببینم
میفهمی؟؟
خوابـــــــــــــــــــت را…
—————————-
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم
و به اندازه هر برق نگاهت نگران
تو به اندازه تنهایی من شاد بمان
—————————-
تشنه که میشوم
سرمیکشم دلتنگیت را
بغض بالا می آورم . . .
—————————-
سخت است بغض داشته باشی
و بغضت را هیچ آهنگی نشکند جز صدای کسی که دیگر نیست !
—————————-
بازی را من برده ام ، نتیجه را ببین :
اشک ، هیچ به نفع من …
—————————-
دراز میکشم
خیره میشوم به سقف
اشکهایم میچکند
سر میخورند و میروند به جایی که تو همیشه میبوسیدی …
—————————-
طــــعم بغــــض می دهـــد . . .
” تمــــام نفــــس هایی”
کــــه بــــی تـــو به زور اکسیـــــژن قورت می دهـــم . . . !
—————————-
دلم…
دلـــم کــُمـا مـــی خـــواهــد….
از آنــهـایـــی که دکـتـر مـــی گــویــد:
مــتـــاســـفـــم….
فــقـط بــراش دعا کـنـیـد…
—————————-
به دار کشیده مرا، بغض نبودنت…
—————————-
نیوتن اگر جاذبه را درست می فهمید معشوقه اش از درخت متنفر نبود و در دفتر خاطراتش نمی نوشت : اشک های من هم به زمین می افتد اما تو سیب را ترجیح دادی
—————————-
تسبیحی بافته ام
نه از سنگ
نه از چوب
نه از مروارید
بلور اشکهایم را به نخ کشیده ام تا برای شادمانیت دعا کنم !
—————————-
خدایا.
دستانم را زده ام زیر چانه ام
مات ومبهوت نگاهت میکنم
طلبکار نیستم
فقط مشتاقم بدانم
ته قصه چه میکنی؟
بامن
—————————-
به گمانم تو اگر بودی و این فاصله ها کمتر بود ،
آسمان آبی تر !
حالِ من بهتر بود ،
روزگار است دگر !
نه به صبحش امید !
نه دلِ شب زده ام آرام است
آنچه هست ،
تلخی و دلواپسی و اندکی از ذوق نوشتن !
که درونم مانده …
روزگارم یلداست !
—————————-
به من گفت:
غمگین ترانه ات را بخون؟ چشمهایم را بستم
و آرام آرام گریستم
—————————-
وقتی حالت خوب نیس خاطره ها زودتر از همه میان عیادت
—————————-
ﺧﻮﺵ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ ﻣﺎﻝ ﻗﺪﯾﻢ ﺑﻮﺩ ﺍﻻﻥ ﺩﯾﮕﻪ
ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺷﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ
—————————-
دکترا اگه دکتر بودن
فرق نفس عمیق رو با آه میفهمیدن
—————————-
تلخم
مثل حلوای عزای کسی که خیلی دوستش داری
—————————-
ابرها هم ته کشیده اند شاید خدا هم فهمیده که اشک چیزی را عوض نمی کند
—————————-
دل من همانند اتوبوس شهری شده غصه ها سوار میشوندفشرده به روی هم و من راننده ام که فریاد میزنم :سوار نشوید جا نیست
—————————-
برای دردهایم نشانه میگذارم تایادم بماند کجا دست خدا را رها کردم
گردآوری : گروه اینترنتی فراناز