مست شد…
خواست که ساغر شکند!
عهد شکست…
فرق پیمانه و پیمان ز کجا داند، مست…
بهار پشت زمستان بهار پشت بهار….
دلم گرفت؛ از این گردش و از این تکرار
زخمي در پهلويـم است..
روزگار نمک مي پاشــد..
و مـن به خــود مي پيچـــــم..
و همه فــــکر مي کنند مي رقـصم
احمقانه تر از دوست داشتن هاي يك طرفه …
تنهايي هاي دو طرفه ست . . .
نه مثل ِ هر کس !!!
مثل ِ کسي که برايم “کس ِ ديگريست” ،
دعايت مي کنم …