ما در این پست نمیخواهیم از منظر فناوری به قضیه نگاه کنیم، بلکه میخواهیم ببینیم استیو جابز چگونه میتوانست باورهای شخصی خود را در به صورت واقعیتهای مسلم در ذهن مردم جا بزند و با چه تکنیکهایی ذهن مردم را دستکاری میکرد!
اگر استیوجابز تنها از شیوههای همیشگی رهبران شرکتهای فناوری پیروی میکرد، نمیتوانست دو شرکت بسیار باارزش را اداره کند. او در مسیر ارتقای اپل و پیکسار با مشکلات زیادی مواجه شد.
به سختی کار کنید، آنگاه مردم به شما احترام خواهند گذاشت. احترام، گام ضروی اول برای دستیابی به چیزی است که در پی آن هستید
سال ۱۹۹۶ اپل به بحران برخورده بود، این شرکت امیدهای خود را به سیستم عاملی بسته بود که حتی نیازهای خود اپل را نمیتوانست برطرف کند. به همین خاطر دنبال شریکی میگشت تا سیستم عاملی پایدارتر را ایجاد کند.
دو شرکت مد نظر قرار گرفتند: Be به رهبری ژان لویی گاسی و NeXT ای که که جابز بعد از جدایی از اپل، پایه نهاده بود.
وقتی نوبت به انتخاب یکی از این دو شرکت رسید، رئیس وقت اپل -آملیو- شهادت میدهد که گاسی معرفیای عادی و کسلکننده داشت، در حالی که جابز آنچنان سیستم عاملش را معرفی کرد، گویی که در صحنه تئاتر مکبث است.
وقتی جابز به اپل بازگشت، در بازه زمانی که به طور همزمان ریاست پیکسار را هم داشت از ۷ صبح تا ۹ شب کار میکرد. او در آن زمان سنگ کلیه داشت، اما اصرار داشت که هر دو شرکت را برای ساخت بهترین محصولات، تهییج کند و هر دوی این شرکتها به او به خاطر این عزم و اراده احترام میگذاشتند.
میل و اشتیاق شدید خود را نمایش بده! مردم تحت تأثیر احساسات شما قرار میگیرند
جابز در آن زمان که میخواست فروش موسیقی را در آیتونز شروع کند، مجبور بود که شرکت و موسیقیدان را قانع کند. آنها نباید به او تنها به چشم یک سختافزارساز بیروح نگاه میکردند، بلکه باید میل و اشتیاق شدید را در او میدیدند و این دقیقا چیزی بود که جابز از خود بروز میداد. آهنگنوازی به نام وینتون مارسالیس به این امر شهادت میدهد.
و این دقیقا حلقه گمشده بسیاری از شرکتها و هنرمندان و نویسندگان ماست. شما تا به کار خود ایمان نداشته باشید و به آن عشق نداشته باشید، هر چقدر هم بازیگر خوبی باشید، نمیتوانید میل و اشتیاق شدید را بروز بدهید. پس سعی نکنید بازی کنید، سعی کنید آنچه را که واقعا در درون شما میگذرد به نمایش درآورید.
در مسیر رسیدن به هدف ممکن است مجبور شوید که افرادی کلیدی را بفریبید و اغوا کنید!
این تکنیک سوم ممکن است به نظرتان غیراخلاقی بیاید، اما واقعیت این است که جابز هرگاه لازم بود میتوانست با افراد مورد نظرش را بفریبد، مثلا آن زمان که رؤسای سابق اپل -آملیو و شولی- تصور کردند که جابز شیفته آنهاست، و این یکی از مهارتهای جابز بود که میتوانست به راحتی وانمود کند که عاشق کسانی است که از آنها متنفر بود و یا برعکس هرگاه مصلحت میدید برای پیشبرد کارها میتوانست به کسانی که دوستشان دارد، سخت بگیرد و به آنها توهین کند.
سه نکته بالا چیزهایی بودند که در سایت venturebeat و Business Insider به آنها اشاره شده بود. بدیهی است که لازم نیست ما در زندگی و کار، از همه اعمال افراد مشهور تقلید کورکورانه کنیم، اما میتوانیم رموز موفقیت آنها را کشف کنیم و برای هماهنگی با شرایط و اهداف و آرمان های خودمان، با ایجاد تغییراتی در آنها، عملیشان کنیم.
مثلا نویسنده یا صاحب نشریهای را در نظر بگیرید که فقط روی کار خودش تمرکز کرده است و نمیداند یک پایه برای رسیدن به موفقیت بازاریابی کالای فرهنگی، استفاده از فرصتهای سخنرانی، وبلاگنویسی و استفاده از شبکههای اجتماعی است.
خیلی از تولید کننده های محصولات و ارائهدهنده خدمات نمیدانند که مردم از شرح تلاشها و مراحل کار بسیار خوششان میآید. مردم دوست دارند بدانند که شما در مسیر راهتان چند بار زمین خوردهاید، چه اشتباهاتی مرتکب شدهاید و چگونه میلتان برای رسیدن به هدف، هر بار شما را نجات داده است.
مردم دوست دارند که شما برایشان خاطره بگویید، اگر لازم شد شومن خوبی باشید. اگر آنها «باور» و «ایمان» را در چهره شما نبینند و حس کنند که شما در همایشهایتان، چهرهای یکنواخت و سرد و عاری از هیجان دارید، چطور انتظار دارید که کالایتان را بخرند.
و همان طور که اشاره کردم، اگر واقعا شما به کاری که در حال انجامش هستید، اعتفاد ندارید، به گمان من بهتر است در پی نمایش تصنعی برنیاید، چرا که مردم باهوش هستند و شما هم بازیگر کلاس اول هالیوود نیستید!
در یکی از پستهای آینده «یک پزشک» برایتان خواهیم نوشت که چطور میتوانیم مردم را وادار کنیم که آنچه را که ما مایل به انجامش هستیم، برای ما انجام دهند و ممنون ما هم باشند!
گردآوری : فراناز