مبدلپوشی یا Cross-dressing، به عمل پوشیدن لباس جنس مخالف، بدون توجه به دلیل آن و با هر دلیل ممکن، گفته میشود. موارد استفاده از این اصطلاح، انواع مختلف مبدلپوشی در عصر حاضر و در طول تاریخ، تحلیل رفتار مبدلپوشی و مثالهایی تاریخی از مبدلپوشی در ادامهٔ این مقاله بررسی میشوند.
برخلاف نظر فراگیر در اذهان عمومی و پیش داوریها در مورد مبدلپوشی، بسیاری از افرادی که لباس جنس مخالف را میپوشند، این کار را برای دلایل جنسی یا یادگارخواهانه انجام نمیدهند.
همچنین، با وجود اینکه مبدلپوشی یکی از انواع رفتارهای تراجنسی بهشمار میرود اما تمام موارد مبدلپوشی به دلیل احساسات تراجنسی یا هویت تراجنسی روی نمیدهد. واژه تَرا جنسیت به معنی تغییر موقت یا دائمی هویت جنسی یک فرد است که این تغییر، از جنسی که شخص با آن زاده شده به جنسیت مخالف صورت میگیرد.
امروزه و در طول تاریخ، هر جامعهای مجموعهای از دیدگاهها، خط مشیها یا قوانینی در مورد پوشیدن لباس جنس مخالف داشتهاست. مبدلپوشی میتواند بهعنوان یک رفتار تراجنسی محسوب گردد، اما همیشه نمیتوان آن را بهعنوان نشانهای از هویت تراجنسی در یک شخص محسوب نمود. به بیان دیگر، فردی که مبدلپوشی میکند لزوماً خود را بهعنوان فردی از جنسیت دیگر محسوب نمیکند و هویت جنسی خود را متعلق به جنسیت دیگر نمیداند. البته، در پارهای افراد این مورد صادق است.
اصطلاح مبدلپوشی در سادهترین مفهوم خود مشخصکنندهٔ انجام عمل یا روی دادن رفتاری است بدون وجود دلایل وابسته یا پیامدی آن رفتار. با وجود این بعضی از افراد، ناخودآگاهانه رفتارهای مبدلپوشانه را به هویت تراجنسی و بعضاً به رفتارهای جنسی، یادگارخواهانه یا همجسخواهانه مربوط میسازند و آن را انگیزهٔ مبدلپوشی میدانند و آزرده میشوند. با اینکه تصور چنین انگیزههایی برای مبدلپوشی ممکن است در بعضی موارد صحیح باشد و فرد مبدلپوش انگیزههایی جنسی، یادگارخواهانه یا همجنسخواهانه داشته باشد، حس آزردگی از مشاهدهٔ مبدلپوشی معمولاً نوعی سوء تفاهم است چرا که مبدلپوشی به خودی خود دلالت بر وجود انگیزهٔ خاصی ندارد.
در هر صورت، اصطلاح مبدلپوش تنها برای توصیف افرادی استفاده نمیشود که بدون انگیزهٔ خاص مبدلپوشی میکنند. در بعضی جوامع امروزی غربی این اصطلاح در معنایی بکار میرود که گروهی از افراد مبدلپوش دارای بدن مذکر و هویت جنسی مردانه که مبدلپوشی یادگارخواهانه نیز نیستند و نمایش و رقص با لباس مبدل را نیز انجام نمیدهند، جهت توصیف خود از این مفهوم اصطلاح میکنند. این افراد معمولاً خود را بهعنوان بخشی از طیف افراد تراجنسی محسوب مینمایند.
مبدلپوش خواندن شخصی که متعلق به این گروه اخیر نباشد، به احتمال زیاد باعث بوجود آمدن سوء تفاهم میشود و گاهی اوقات باعث رنجش آن فرد میگردد.
بهعنوان مثالی برای واضحسازی پیچیدگی موجود در این مفاهیم، مردانی که خود را به شیوهٔ «گوت»ها آرایش میکنند ممکن است موهای بلند داشته باشند، چهرهٔ خود را به شکل کاملاً مشخصی آرایش نمایند و پیراهن توری یا حتی دامن بپوشند (که البته این البسه با پیراهنها و دامنها زنان «گوت» متفاوت است). با وجود اینکه اینها در نظر خیلی از افراد بهعنوان مبدلپوشی محسوب میشود، در خردهفرهنگ «گوت»ها بدین شکل به آن نگریسته نمیشود و لزوماً کسی که این البسه را میپوشد یک مبدلپوش محسوب نمیشود.
با اینکه بعضی از مبدلپوشها با توجه به انگیزههای مبدلپوشی خود ممکن است هیچ میل یا قصدی برای تنظیم کردن رفتارهای خود با رفتارهای افراد متعلق به آن جنس که لباسهای آن را برای مبدلپوشی انتخاب میکنند، نداشته باشند اما بسیاری از آنها نیز هستند که برای بوجود آوردن تقلیدی کامل تعلق از جنسیت دیگر، با روشهایی چون اطوار و اخلاق شخصی، الگوهای صحبت کردن خاص و تقلید خصوصیات جنسیتی تلاش میکنند. به این تلاشها در اصطلاح مرسوم «تلاش برای قابل قبول بودن» میگویند.
بعضی از افراد دیگر، روشی ترکیبی را استفاده میکنند، بهعنوان مثال؛ مردی که هم ریش دارد و هم یک پیراهن زنانه پوشیدهاست. به این روش معمولاً «سپوختن جنسیت» (Genderfuck) گفته میشود.
طبقهبندی زیر انواع خاص مبدلپوشی را مشخص میکند. فهرست طبقهبندیها کامل نیست؛ انواع فراوان دیگری از مبدلپوشی وجود دارند که طبقهبندی خاصی ندارند یا در اینجا فهرست نشدهاند.
در بسیاری از فرهنگها مبدلپوشی آیینی وجود دارد.
زنانی که میخواستند در زمان جنگ از اسارت و تجاوز فرار کنند.
داستانهای زیادی در مورد مردانی وجود دارد که از کسی که لباس جنس مخالف را به منظور فراری دادن پوشیدهاست، گریختهاند.
زنانی که خواستار حضور در حرفهها و مناصب اختصاصی مردان یا تحت تسلط مردان هستند. بخش نمونههای معروف تاریخ را در زیر ببینید.
مبدلپوشی میتواند برای انجام ابراز نظرهای سیاسی یا جلب توجه به یک ابراز نظر یا عمل سیاسی استفاده شود. بهعنوان مثال، همزمان با موج ابتدایی فعالیتهای عملگرایانهٔ همجنسگراها پس از ماجرای حملهٔ پلیس در سال ۱۹۶۹ به یکی از نوشگاههای ویژهٔ افراد همجنسگرا به نام Stonewall در نیویورک و شورشهایی که پس از آن روی داد، استفاده از مبدلپوشی برای به ریشخند گرفتن این ایده که «مردان شایسته همجنسگرا نیستند»، بسیار معمول بودهاست.
بسیاری از فیلمها، کتابها و… مبدلپوشی را با نیت ایجاد کمدی ارائه میکنند. (مثالها را در پایین مشاهده کنید)
افراد تراجنسیتی که کاملاً نقش جنسیتی خود را تغییر دادهاند و در حال حاضر در یک نقش جنسیتی متفاوت با نقش جنسیتی که زمان تولد به آنها اختصاص داشتهاست، معمولاً به عنوان افراد مبدلپوش محسوب نمیشوند. بسیاری از افراد تراجنسیتی که سرانجام توانستهاند فرایندگذار جنسیتی را انجام دهند، پیش از اینگذار برای تسکین احساسات تراجنسیتی خود، مبدلپوشی میکردهاند.
ملکهٔ زرق و برق (drag queen) فردی است دارای بدن مذکر که با لباسها و کفشهای بشدت پر زرق و برق و جلف، کلاهگیسهای بزرگ و…نمایش اجرا میکند یا رفتار ستارههای زن سینما یا موسیقی را تقلید میکند. بسیاری از ملکههای زرق و برق ادعا میکنند که آنها رفتارهای زنانه یا اشخاص مؤنث را تقلید نمیکنند، بلکه نمایش «زرق و برق» برای خود یک طبقهبندی جداگانه است.
پادشاه زرق و برق (drag King) فردی است که میتواند نقطهٔ مقابل ملکهٔ زرق و برق باشد – فردی دارای بدن مؤنث که نقش مذکر یا شبه-مذکری را بازی میکند. هر چند این اصطلاح مشخصکنندهٔ تمام طیف مبدلپوشان دارای بدن مؤنث نیز هست. همچنین افراد دارای خاصیتهای بدنی مؤنث که عمل تغییر جنسیت را انجام دادهاند، خود را تحت عنوان پادشاه زرق و برق مینامند، در نتیجه شخصی که با این عنوان شناخته میشود میتواند از هر بخشی از طیف افراد تراجنسی باشد. این شکل استفاده از این اصطلاح از نظر بعضی اشخاص نادقیق است.
علایق جنسی در میان افراد مبدلپوش تراجنسیتی دارای تنوع فراوان و از این لحاظ شبیه تنوع موجود در مردم عادی است. با وجود این، بر خلاف عقیدهٔ معمول و مرسوم، اکثر مبدلپوشانی که به هویت مبدلپوشانهٔ خود اذعان دارند و دارای خاصیتهای بدنی مذکر هستند، ناهمنجسخواه هستند. بعضی (و نه تمام) زنان همجنسگرا مبدلپوشی میکنند. با بوتچ مقایسه شود.
یک مبدلپوش یادگارخواه معمولاً یک مرد ناهمجنسخواه است که بهعنوان بخشی از یک یادگار جنسی مبدلپوشی میکند. اغلب تشخیص یادگارخواهی در استفاده از لباس زنانه بهعنوان یک جسم از رفتار تراجنسیتی که شامل بازیهای جنسی باشد، مشکل است.
بازی جنسی مبدل (crossplay) عملی است که هم توسط افراد تراجنسیتی و هم توسط افراد غیر تراجنسیتی انجام میشود که این عمل شامل پوشیدن لباسهای شخصیتهای خیالی از جنس مخالف است که اغلب از پویانماییهای ژاپنی برگرفته شدهاند.
نقاب زنانه زدن شکل خاصی از مبدلپوشی است که همراه لباسها و رفتار زنانه، یک نقاب با شکل و نمای زنانه برای صورت یا سر استفاده میشود. این نقابها معمولاً از لاستیک خام (latex) ساخته میشوند.
بعضی از داستانها یا فانتزیها یا نقش بازی کردنهای جنسی دارای عنصری از زنانهسازی اجباری در خود دارند که در آن یک مرد مجبور میشود که لباسهای زنانه بپوشد یا وانمود کند که یک زن است. این اجبار اغلب به عنوان بخشی از تحقیر جنسی (نوعی رفتار که فردی با هدف کسب برتری و قدرت جنسی شریک جنسیاش را تحقیر میکند).
معینکنندهٔ اصلی مبدلپوشی تا حدی ساخته و پرداختهٔ شرایط اجتماعی است. بهعنوان مثال، در جوامع غربی، شلوار عموماً بهعنوان یک جز از البسهٔ مردانه محسوب میشدهاست که پوشیدن آن برای زنان نیز هماکنون پذیرفته شدهاست. عموماً این مسئله به عنوان مبدلپوشی محسوب نمیشود و بعضی زنان اجزایی از لباسهای مردانه (مانند کت و شلوار، پیراهن مردانه یا ژاکت) را به دلیل مد بودن و بدون ترس از بدنامی اجتماعی میپوشند. در نتیجه، برای فرد دارای ویژگیهای بدنی زنانه مبدلپوشی به شکلی قابلتوجه که منجر به قابلقبول بودن به عنوان مرد (بالا را ببنید) شود، بسیار مشکل شدهاست. با وجود این در مورد مردان این مسئله عموماً صحیح نیست. بهعنوان مثال، در جوامع غربی، مردی که قطعهای از لباس معمول زنانه مانند دامن را میپوشد، نمیتواند این مسئله را با پیروی از مد روز یا همانند آنچه زنان بهعنوان پیروی از روش شخصی در لباس پوشیدن میدانند، توجیه کند.
بهطور مشابه، در فرهنگهایی که مردان لباسهای دامن مانند مثل کیلت (دامن مردانه اسکاتلندی) یا سارونگ (پارچهای رنگارنگ که در مالزی و کشورهای اطراف آن مردان و زنان آن را مانند لنگ دور کمر خود میبندند)، این البسه بهعنوان لباسهای زنانه محسوب نمیشوند، و پوشیدن آنها بهعنوان مبدلپوشی محسوب نمیگردد.
زمانی در جوامع غربی، پوشیدن لباسهایی که بطور قراردادی اختصاص به مردان داشت توسط زنان یک تابو (حرام انگاشته) بود. امروزه دیگر این مسئله وجود ندارد و زنان اغلب با لباسهایی چون شلوار، پیراهن مردانه، کراوات و حتی ست کت و شلوار کامل دیده میشوند. اما پوشیدن لباسهایی که بطور ستنی اختصاص به زنان دارد توسط مردان هنوز یک تابو محسوب میشود. بسیاری از افراد این مسئله را بهعنوان عدم تعادل در برابری اجتماعی زنان و مردان برمیشمارند و باور دارند که مردانی که مثلاً میخواهند یک پیراهن زنانه بپوشند، از تبعیض در این مورد رنج برند. یکی از سخنرانان عمده در این زمینه کمدین و بازیگر «ادی ایزارد» است که دوست دارد گهگاه برای دلایل کاملاً غیرجنسی، لباسهای زنانه بپوشد یا چهرهاش را آرایش کند. این مسئله به عنوان «حقوق یکسان در زمینهٔ پوشش» خوانده میشود.
با وجود این، بسیاری از فرهنگهای سنتی در بخشهای دیگر جهان چون آفریقا، هنوز به منع کردن زنان از پوشیدن شلوار یا لباسهایی که در عرف مردانه محسوب میشوند، ادامه میدهند.
روی دیگر این مسئله مقاومتی است که یک شخص در برابر لباسی که عرف بر حسب جنسیت شخص به آن حکم میکند، از خود نشان میدهد؛ مثلاً مردان در مقابل پوشیدن کراوات مقاومت میکنند یا زنان در برابر پوشیدن دامن مقاومت از خود نشان میدهند.
مبدلپوشی در میان زنان، حداقل در جوامع غربی، نادر بهنظر میرسد که بعضی افراد این مسئله را به تعدد کمتر مبدلپوشی نسبت نمیدهند به مسائلی که در بالا به آن اشاره شد (پذیرفته شدن اکثر پوششهای مردانه برای زنان) و توجه کمتر به رفتار زنان در انتخاب پوششهای مردانه نسبت داده میشود. در هر صورت، مثالهایی از مبدلپوشانی که ویژگیهای بدنی زنانه داشتهاند در تاریخ وجود داشتهاست که در پایین ذکر شدهاند.
بعضی محققین که به شکل متفاوتی به قضیه مینگرند، مسئله دیگری را به عنوان دلیل مبدلپوشی زنان ذکر کردهاند. در یک جامعهٔ پدرسالار دلیل پذیرفتن یک نقش مردانه (مثلاً پوشیدن لباسهای مردانه) توسط یک زن میتواند تمایل به بالابردن طبقهبندی اجتماعیاش باشد در حالیکه پذیرفتن یک نقش زنانه توسط یک مرد، طبقهٔ اجتماعیاش را در جامعه پایین میآورد.
بنابراین زنان میتوانند بدون اینکه حس ترحم را در داوری داخل نماییم، به جاهطلبهایی در عرصهٔ اجتماع تبدیل میشوند در حالیکه مردان بدون دخالت دادن حس ترحم در داوری به عنوان بازندگان معترف به شکستی هستند که در جستجوی غلبه مردانه شکست خوردهاند و به دست خود از مسیر تولیدمثل دورافتادهاند. با وجود این، این تنها یک دیدگاه است که مبتنی بر این ایده است که زنانی که نقشهایی مردانه را میپذیرند توسط جامعه برای این کار خود «پاداش» میگیرند که ممکن است همیشه چنین نباشد، پس این تنها دیدگاه ممکن نیست.
دیدگاه روانکاوی کلاسیک دربارهٔ مبدلپوشی بر نقش تابو در زمینهٔ رفتار تأکید میکند. تنها اشیایی که یک جنسیت از آن منع شدهاند در این تعریف میگنجند و بنابراین اختصاصی بودن یک شی به یک جنسیت یا دیگری مشمول این تعریف نیست، بلکه منع و نهی آن شی است که برای آنهایی که دارای وابستگی یادگارخواهانه به مبدلپوشی (در تضاد با وابستگی سیاسی یا جنسی به مبدلپوشی) میباشند، لذت به همراه دارد. با توجه به این دیدگاه، به محض اینکه بخشی از البسه بهعنوان نوعی لباس برای گاهوبیگاه پوشیدن (مانند کراوات مردان که در دههٔ هفتاد میلادی از تابو به مد تبدیل شد) پذیرفته شد، قابلیت خود را برای مبدلپوشی محسوب شدن، از دست میدهد.
مشخص نمودن دقیق انگیزههای مبدلپوشی بخصوص زمانیکه در مورد موارد تاریخی صحبت میکنیم و زمانیکه مبدلپوشی به یک رویداد خاص (مانند فرار کردن در پوشش مبدل) مربوط نیست، معمولاً غیرممکن است. این مسئله به این دلیل است که اسناد اندکی در این زمینهها باقی ماندهاست که اغلب این اسناد یا مدارک دادگاهی هستند (که مبدلپوش در آن دادگاه نهایت سعی خود را کردهاست که چیزی بگوید که مجازاتاش کمتر شود) یا شرح و بسطهایی توسط افراد دیگری هستند که شاید نتوانستهاند (یا نخواستهاند) که انگیزههای رفتار مبدلپوشانه را درک کنند. از این گذشته، بعضی تقسیمبندیها در زمان حیات بعضی اشخاص وجود نداشتهاند.
این مسئله در مورد مفاهیمی مانند همجنسگرایی در بین زنان و مردان، تراجنسیتی، تراپوشی و تمام مفاهیم دیگری که رفتارها یا افراد از نظر جنسیتی متفاوت را توصیف میکنند، به یک اندازه صادق است. در نتیجه افراد توانایی طبقهبندی خود را به عنوان عضوی متعلق به یک گروه یا گروه دیگر، نداشتهاند و در مورد معاصران هم این قضیه صادق بودهاست.
تشخیص دقیق و با اطمینان انگیزههای مبدلپوشی افراد امروزی نیز میتواند به همان اندازه مشکل باشد. نه تنها به خاطر اینکه تنها راه معقول و مطمئن انگیزههای اشخاص گفتههای خود آنهاست بلکه بخاطر اینکه بعضاً نمونههایی از افراد وجود داشتهاست که انگیزهٔ خاصی را برای مبدلپوشی خود ذکر کردهاند که بعدها در طی مطالعات مشخص شدهاست که انگیزهٔ دیگری نیز وجود داشتهاست که خود آنها از آن بیخبر بودهاند. مثال کلاسیک این مسئله افراد تراجنسیتی هستند که مراحل گذر جنسیتی را گذراندهاند و انگیزهٔ مبدلپوشی خود را تنها با توصیف این که «فقط بخاطر مبدلپوش بودن» ذکر میکنند یا مبدلپوشی یادگارخواهانه (در مورد زنانهپوشان) یا عملی بودن لباس پوشیدن مردانه برای زنی که دوست ندارد با کلیشههای پدرسالارانه از زنانگی هماهنگی یابد (در مورد مردانهپوشان).
مورد تعرض جنسی قرار گرفتن در حالتی که لباس زنانه به تن دارند مخصوصا به اجبار:
شاید باورش سخت باشد ولی افراد مبدل پوش از این افکار لذت جنسی می برند این نوع لذت بیانگر دو مطلب کاملا جداست , اول وجود مازوخیسم حاد – قرار دادن خود در شرایطی که به ایشان تجاوز شود – و همچنین فتیشیسم – چون لذت جنسی خود را با پوشش زنانه تجربه می کنند .
مورد دوم که کمتر به آن اشاره شده مبدل پوشی در بسیاری از موارد یک امر کاملا رازآلود است در نتیجه کسی نمی داند که فرد مبدل پوش است و مبدل پوش از این امر احساس رضایت میکند و همواره می ترسد خانواده و دوستانش بفهمند و او ترد شود , با قرار دادن فاکتور اجبار – در شرایطی که فرد به اجبار مورد تعرض یا زنانه سازی قرار میگیرد – مانع عذاب وجدان و ترس بر ملا شدن مبدل پوشی نیز در نظر وی از بین می رود و فرد را به اوج لذت جنسی میرساند.
در نتیجه بسیاری از مبدل پوشان تخیل می کنند که هیپنوتیزم شده اند یا بدون اختیار و در اثر یک حادثه جنسیتشان تغییر یافته در واقع با این دلایل می خواهند حس گناه را از لذت جنسی خود کنار بزنند.
در مواردی که مبدل پوش خود را در اختیار زن مورد نظر خود – دوست دختر , همسر , مادر , خواهر , خاله و عمه و … می توانند نقش زن ارباب را بر عهده داشته باشند – قرار می دهد معمولا نقش برده را تخیل میکند بصورتی که در عوالم خود ابتدا زجر کشیدن و ممانعت خود از مبدل پوشی و رفتار های زنانه را برای جلوگیری از پیدا شدن حس گناه تخیل می کند و عنوان میکند که آن زن بصورتی ناگزیر وی را مجبور به زنانگی کرده است سپس در تخیل خود به این مطلب نیز اشاره دارد که از انجام این عمل لذت می برد. – همه موارد نشانگر مازوخیسم در وی می باشند .
مبدل پوش معمولا خود را در روابط خانوادگی بعد از تغییر جنسیت و یا زنانه / مردانه شدن تصور میکند و از تخیل این که بقیه به او می گویند که چه پسر با جذبه ای شده ای و یا چه دختر زیبایی شده ای به اوج لذت می رسد.
فاکتور دیگر که در تخیلات خود لحاظ می کند فاکتور زمان است , بصورتی که فرد مبدل پوش خود را بعد از چنیدن ماه و طی کردن مراحلی از زن سازی تصور میکند , اینکه موهایش بلند شده سینه پیدا کرده و … اینها همگی او را به اوج لذت جنسی می رسانند. – که باز هم در مردان به نوعی مازوخیسم است , چون خود را در جایگاه جنسی پایین تری تخیل می کند .
کیفیت مبدل پوشی خود موضوعی حائز اهمیت در تخیلات به شمار می رود و فرد خود را با زیباترین دختران و پسران مد نظر خود تخیل کرده و از تبدیل شدن به جنس مخالف خود آن هم با بهترین کیفیت از نظر زیبایی لذت می برد
ابعاد سادیسمی ماجرا شاید نهفته یا آشکار باشد , چرا که مازوخیسم همان طور که گفته شد یک سادیسم پنهان و تغییر یافته است که بنا به دلایلی به خود آزاری تبدیل شده با این وجود افکار سادیسمی همواره در تخیلات مبدل پوش وجود دارد.
همجنسگرايي ، مبدل پوشي همجنسگرایی و همجنس بازیکليه اين حالت ها هم در بين خانم ها وهم در بين آقايان با نسبت هاي مختلف وجود دارد. بر طبق پژوهش هاي انجام شده برخي از اين حالت ها ريشه ژنتيکي دارند و برخي ريشه رفتاري، برخي ريشه فيزيولوژيک دارند و برخي ريشه محيطي – اجتماعي .اما اکثر متخصصان بر اين باور هستند که ترکيبي از عوامل ذکر شده در شکل دادن جنسيت فرد، تصور فرد از جنسيتش و کشش جنسي وي تقش دارند.
همجنسگرايي و همجنس بازي بطور کلي همجنسگرايي به حالتي گفته ميشود که فرد با ديدن و يا تصور کردن جنس موافق لذت جنسي ميبرد اما بدلايل مختلفي از جمله تابوهاي اجتماعي موجود در مورد اينگونه رابطه جنسي ، شرايط خانوادگي و اعتقادات مذهبي و يا انتخاب شخصي وغيره هرگز وارد رابطه جنسي با فرد همجنس نشود و شايد بنابر جبر و يا انتخاب حتي با فردي از جنس مخالف ازدواج کند. حالتي که فرد اصلا کششي به جنس مخالف ندارد و رابطه جنسي را با جنس موافق تجربه مي کند همجنس بازي خوانده مي شود. حالتي هم در اين بين وجود دارد که فرد کشش جنسي به هر دو جنس دارد اما باز هم ممکن است با هر دو جنس وارد رابطه جنسي بشود و يا نشود . برخي افراد ممکن است پس از ازدواج وداشتن فرزند متوجه ميل خود به جنس موافق بشوند که شرايط سختي را براي فرد و همسرش ايجاد مي کند.
مشاوره زوج با يک فرد زبده مي تواند تا حد زيادي به کم کردن تنش کمک کند. مبدل پوشي بعضي افراد در خفا و يا علنا لباس هاي جنس مخالف را مي پوشد و خود را در قالب فردي از جنسي مخالف تصور ميکند که به آنها مبدل پوش ميگويند. بنابر يافته هاي علمي دلايل زير ممکن است در بوجود آمدن ايت حالت موثر باشند: هورمونهاي جنس مخالف در اين افراد بيشتر هستند. ساختار مغزي اين افراد بيشتر شبيه جنس مخالف است. در آقايان عدم حضور پدر در زمان رشد و داشتن مادري با شخصيت خيلي قوي هم جزو اين دلايل احتمالي شمرده شده است. اما براي اثبات قطعي هرکدام از موارد ذکر شده تحقيقات بيشتري با تعداد شرکت کننده بيشتري لازم است.
زماني که فرد با تزريق هورمون و يا عملهاي جراحي و يا هردو از نظر ظاهري به جنس مخالف (برعکس جنسي که با آن به دنيا آمده) تبديل مي شود يعني تغيير جنسيت داده است. اين کار ممکن است با توصيه پزشک و يا بر اساس خواست شخص انجام شود. – در جوامعي که همجنس گرايي و بخصوص همجنس بازي جنبه قانوني ندارد ممکن است افراد همجنس گرا تصميم بگيرند که با تغيير جنسيت خود موانع اجتماعي را تا حدي شکسته و زندگي جنسي را که آرزو دارند دنبال کنند.
اما در برخي مواقع اين کار تنها به پيچيدگي مسئله دامن ميزند. برخي ازافراد مبدل پوش هم ممکن است در طول زمان تصميم بگيرند که جنسيت خود را به جنس مخالف تغيير دهند. افراد دوجنسيتي که ممکن است از نظر ظاهر شبيه جنس مونث و يا مذکر باشند اما از نظر هورموني تمايل بيشتري به يکي از جنس ها داشته باشند و يا از نظر ظاهري موذب باشند، با توصيه پزشک ممکن است تصميم بگيرند که جنسيت خود را به يکي از جنس ها تغيير دهند. تا پيش از 1885 ميلادي تصور مي شد که همجنس بازي يک نوع انحراف جنسي است . اما با پيشرفت علم روانپزشکي متخصصان متوجه تفاوتهاي رفتاري و رواني اين افراد در مقايسه با افرادي که نسبت به جنس مخالف احساس ميل جنسي دارند شدند . تفاوت هايي مثل نحوه پاسخ دادن اين افراد به محرکهاي مختلف در مقايسه با افرادي که به جنس مخالف تمايل دارند . بنابراين همجنس گرايي و همجنس بازي جزو گروه ناهنجاري هاي رواني طبقه بندي شد و متخصصان به درمان اين به اصطلاح بيمارها پرداختند.
با پيشرفت علم اعصاب شناسي و دستگاه هاي تصوير برداري از مغز، علم فيزيولوژي و علم ژنتيک متخصصان تئوري هاي جديدي در مورد تفاوتهاي ساختار مغزي اين افراد در مقايسه با افرادي که نسبت به جنس مخالف احساس ميل جنسي دارند ارائه دادند. تفاوتهايي چون سلولهاي قسمت جلويي غده هيپوتالاموس در مغز در افرادي که همجنس باز هستند از مرداني که به جنس مخالف کشش دارند کوچکتر است. اين قسمت از مغز تقش مهمي در تعيين کشش جنسي افراد دارد. بنابراين اين اشخاص نسبت به جنس موافق کشش بيشتري پيدا مي کنند. يک نوع کروموزوم در افراد همجنسگرا بيشتر ديده شده که اين فرضيه ارثي بودن همجنس گرايي را تا حدي تاييد مي کند. اين آزمايشات بر روي برادران دوقلو انجام شده بود.
ساختار مغزي افراد همجنس گرا بيشتر شبيه به ساختار مغزي افراد جنس مخاف است. يعني مثلا مغز يک مرد همجنس باز بيشتر شبيه مغز يک زن است تا يک مرد. از طرفي دانشمندان علوم اجتماعي و رفتار شناسي مطرح کرده اند که در بعضي موارد شرايط خانوادگي و اجتماعي افراد را به سمت داشتن رابطه جنسي با جنس موافق سوق ميدهد. به عنوان مثال براي سربازاني که براي مدت زياد به دور از خانواده و جنس مخالف هستند بعضا مکن است اين شرايط پيش بيايد (شواهدي از زندگي سربازان در جنگهاي جهاني و غيره در دست است). چنانچه پس از تغيير شرايط فرد به جنس مخالف تمايل نشان دهد به صرف داشتن چندين تجربه جنسي با فرد همجنس، همجنس باز يا همجنس گرا نيست. اکثر اين پژوهش ها بر روي آقايان همجنسگرا انجام شده اما در حال حاضر بررسي هاي مفيدي در حال انجام بر روي خانم هاي همجنسگرا در جريان است. و اين نکته هم قابل ذکر است که اکثر اين پژوهش ها بر روي اجساد افراد همجنس گرا انجام گرفته که بر اثر بيماري ايدز از دنيا رفته بوده اند که خود اين بحث را پيش مي آورد که ممکن است به عنوان مثال تغييراتي که در ساختار مغز اين افراد مشاهده شده بر اثر بيماري دراز مدت بوده و يا اينکه بر اثر سبک زندگي اين افراد ايجاد شده نه به دليل گرايش جنسي شان.
در سال 1992 سازمان بهداشت جهاني با بدست آوردن استنادات کافي علمي و با توجه به پذيرش جوامع مختلف همجنس بازي را از ليست امراض حذف کرد. اما هنوزدر کشورهاي مختلف با افراد همجنسگرا و يا همجنس باز برخوردهاي متفاوتي مي شود. همچنین باید بدانیم که دین مبین اسلام با این قضیه کاملا مخالف و آن را حرام دانسته است.