لطیفه و جک های با مزه مخصوص دبستانی ها

لطیفه و جک های با مزه مخصوص دبستانی ها

لطیفه و جک های با مزه مخصوص دبستانی ها

 

اولی:چرا ماهی ها قادر به حرف زدن نیستند؟

دومی:تو خودت اگه دهانت را پر از آب کنیم می توانیم صحبت کنیم؟

***

 

صدای زنگ تلفن مدرسه به صدا در آمد و مدیر گوشی را جواب داد.

مدیر:بفرمایید.

صدا:سلام آقای مدیر خواستم بگم پسرم امروز به مدرسه نمی تواند بیاید.

مدیر:معرفی می کنید؟

صدا:من پدرم هستم.

***

لطیفه و جک های با مزه مخصوص دبستانی ها

یک مرد سوار یک اتوبوس دو طبقه می شود که هر چقدر ار او خواهش می کند که به طبقه بالا برود او مقاومت کرده و نمی رود می گوید:سری پیش هم که سوار این اتوبوس شدم متوجه شدم که طبقه بالا راننده ندارد!

***

 

آموزگار:بچه ها توجه داشته باشید! برخی از کلمات با «ان» و «ها» جمع بسته نمی شوند. مثل «درس» که می شود «دروس» حالا یکی از شما مثال دیگری بزند.

احمد:آقا اجازه! مثل خرس که جمع آن می شود خروس!

***

 

به یک فضول می گویند:اگه نصف دنیا را به تو ببخشیم قول می دهی فضولی نکنی!!!!!

فضوله میگه :نصف دیگرش را به کی می دهید ؟

***

 لطیفه و جک های با مزه مخصوص دبستانی ها

لطیفه و جک های با مزه مخصوص دبستانی ها

 

هتل دار:امیدوارم شب خوبی را سپری کرده باشید. همان طور که ملاحظه کردیداین اتاق بهترین اتاقی است کهبه شما تحویل داده ایم.

مسافر:در بهترین اتاقیکه در اختیار من قرار دادید شکی نیست؛به خاطر اینکه همه پشه ها هم این اتاق جمع شدند.

***

 

دو نفر به شکار رفته بودند. اولی همین که خرگوش را دید تفنگش را درآورد و خرگوش را به قصد شکار هدف گرفت.

یهو دومی برگشت و به او گفت:«دست نگه دار، داخل تفنگ فشنگ نگذاشته ای.»

اولی با ناراحتی و جدیت پاسخ داد:ول کن بابا، الان وقت این حرفا نیست تا بیام فشنگ بگذارم، خرگوش از چنگم فرار میکند.

***

 

مادر به پسرش:پسرم از چی ناراحتی که غذا نمی خوری مگه چیزی خوردی ؟

پسر:راستش مامان زمین که یخی بود خوردم زمین و چون هوا خیلی سرد بود سرما رو هم خوردم خلاصه انقدر حرص و جوش خوردم که بالاخره سیر شدم.

***

 

یارو میمیره. شب اول قبر ۶۲ تا فرشته میان سراغش. ۲ تاشون سوال می کردن… ۶۰ تاشون حالیش می کردن!!!

***

 

پلیس به یارو: اینجا ماهی‌گیری قدغنه!!! غضنفر: ولی اینجا تابلو نزدین!!! پلیس: نزدیم که نزدیم، زود باش از بالای اون آکواریوم بیا پایین!!!!

***

 

یارو داشته کباب درست می کرده می بینه یه گربه داره نگاه می کنه داد می زنه آی بلال شیر بلاله.

***

 

یه یارو میاد تهران یه دونه پرشیا صفر می بینه میزنه شیشه هاشو خورد می کنه صاحبش می گه چرا این کارو کردی؟ مگه مرض داری؟ غضنفر می گه اه مال تو بود؟ فکر کردم مال شوکته.

***

 

یارو رو برق 3 فاز می گیره پرت می کنه بلند می شه می گه: اگه مردین یه فاز یه فازبیاین جلو.

***

 

یارو باباش میمیره هفتش خیلی شلوغ می شه واسه چهلم بلیط می فروشه.

***

 

غضنفر رفته بود زیارت امام رضا. بعد از زیارت دستش را برای احترام روی سینه اش گذاشت و عقب عقب آمد بیرون. یه دفعه دید که خورده به یه چیزی. نیگاه کرد، دید که یه تابلو است و روش نوشته:تبریز 5 کیلومتر!

 

***

مطالب داغ هفته اخیر