در این بخش از سایت فراناز مجموعه عکس های پائیزی و بارانی را مشاهده خواهید کرد.
باز بـاران آمد
از هوا یا ز دو چشم خیسم؟
نیک بنگر !
چه تفاوت دارد
همین جا که هستی و من با توام
همین جا که از کل دنیا کمیم
تو بـارون پاییزی و کوچه ها
چه خوبه تو و چتر و من با همیم !
باران که شدی مپرس این خانه ی کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکی ست
باران که شدی پیاله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکی ست
“مولوی”
متن احساسی
دریای منی مرا به طوفان بسپار
دستور بده،بگو به من، جان بسپار
بر دوش تو گر جنازه ام سنگین بود
تابوت مرا به باد و باران بسپار
دمش گرم ، باران را می گویم …
به شانه ام زد و گفت :
خسته شدی ، امروز تو استراحت کن ، من به جایت می بارم
عاشقی را دیدم زیر باران
با چمدانی خیس
بی خداحافظی
راهی سفر بود
او به من گفت :
عشق بارانی ست
که یک روز به تو هم مي رسد
نمی دانست که من خودم بارانم
مثل باران های بی اجازه
وقت و بی وقت
در هوایم پراکنده ای
و من
بی هوا
ناگهان خیسم از تو !
دوست داشتن نم نم باران ست
کم کم می آید و به درازا می کشد
بارانى دوستت دارم
باران بهانه ای بود که زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی …
کاش نه کوچه انتها داشت نه باران بند می آمد …
گاهی باران همه دغدغه اش باغچه نیست
گاهی از غصه تنها شدنش می بارد
بغضهای مرطوب مرا باور کن،
این باران نیست که میبارد ،
صدای خسته ی قلب من است که از چشمان آسمان بیرون میریزد